
نمک پدرت رو به زخم جگرت میزدن سیلی رو نباید به تو پیش پسرت میزدن کاش دروغ باشه اینکه غلافو به سرت میزدن ... یادمه هنوز اون آشوب سینهای رو که شد پاکوب پیرمرداشون هم با چوب تو رو میزدنت کُشتنت با هزار سرباز کُشته بودنت امّا باز جمع شدی توی زیرانداز تو رو میزدنت میسوزم برا کهنهلباسی که نموندا برات میسپارم کار دفن تنت رو به زنای دهات گریه داره رگای بریدهت قَتیلَ العَبَرات ... بگو چه کار کنم تا که دست و پا نزنی؟ بگو چه کار کنم آب را صدا نزنی؟ ... برای غارت پیراهنت بمیرم من چرا لباس ندارد تنت؟، بمیرم من ... قبول کن که شبیه حصیر افتادی قبول کن تَه گودال گیر افتادی ... بخاطر خودمان گریه میکنیم برایت وگرنه گریهکن و سینهزن نیاز نداری منم که در همه عمرم نیازمند تو هستم تو هیچوقت به امثال من نیاز نداری نام تو بهر معرّفی کافیست معرَّفی و به حرف و سخن نیاز نداری تمامی شهدا قبل تو کفن شده بودند تو سیّدالشّهدایی، کفن نیاز نداری