مادرم خورد به دیوار ولی با سر خورد

مادرم خورد به دیوار ولی با سر خورد

[ علی اکبر زادفرج ]
مادرم خورد به دیوار ولی با سر خورد
در موج خون حقیقت دریا نشسته است
دورش تمام نیزه و تیر شکسته است 

دستش برید و گفت ای وای مادرم 
آهی کشید و گفت که ای‌ وای مادرم 

رنگش پرید و گفت که ای‌ وای مادرم 
در خون تپید و گفت که ای وای مادرم

وقتی که ضربه آمد بر استخوان نشست 
در عرش قلب فاطمه چون پهلویش شکست 

خونش حنا به روی عمویش کشیده است 
از عرش آفرین پدر را شنیده است
تیری تمام قد به گلویش رسیده است

تیری که طرح حنجره‌اش را بهم زده 
آتش به قلب مضطر اهل حرم زده 

یعقوب را بگو که دو تا یوسفش به چاه ماندن 
در احاطه‌ی گرگان یک سپاه 

فریاد مادرانه ای آمد که آه‌آه 
دارد صدای اسب می‌آید ز قتلگاه 

بر سرش طرح معما می‌کرد 
با دل عمه مدارا می‌کرد 

به عمویش که نظر می‌انداخت
یاد تنهایی بابا می‌کرد 

ناگهان دید عمو تا افتاد
هر کسی نیزه مهیا می‌کرد 

نیزه‌ها بود که بابا بالا می‌رفت
سینه‌ای بود که جا وا می‌کرد 

کاش با نیزه زدن حل می‌شد 
نیزه را در بدنش تا می‌کرد

هر که نزدیک‌ترش می‌آمد 
نیزه‌ را در گلویش جا می‌کرد 

کاش با نیزه زدن حل می‌شد
نیزه را در بدنش جا می‌کرد

همه‌ی پیکر او ریخت بهم
بی‌حیا دست که داری به نوک چکمه 
بیا ترک‌های لبش با نوک پا بازی می‌کرد

نظرات

خدا حفظت کنه