ارث مظلومیت از غربت بابا دارد قد خم، سینهی خون، دیدهی دریا دارد جگری سوخته از زخم زبانها دارد گر بگوییم غریبالغربا جا دارد (غریب اونیه که همدم اشک و آهه دیده که مادرش تو کوچه بی پناهه) زهر آمد به سراغش جگرش ریخت بههم جگرش ریخت به هم بال و پرش ریخت بههم زینبش آمد و چشمان ترش ریخت بههم همهی خاطرهها در نظرش ریخت بههم دل پریشان شده از حال پریشان حسن چقدر سخت گذشتهست به او در کوچه چه مراعات نظیریست حسن در کوچه باز هم خاطرهی گریه و مادر، کوچه قاتل جان حسن میشود آخر، کوچه چشم نامرد به ناموس علی تا افتاد وای بر من زد و بر صورت گل جا افتاد ناگهان روی زمین حضرت زهرا افتاد خواست تا پا بشود باز هم از پا افتاد