چه احتیاج به لطف کسی گدای حسن دارد

چه احتیاج به لطف کسی گدای حسن دارد

[ سیدرضا نریمانی ]
چه احتیاج به لطف کسی گدای حسن را
چرا که دیده به چشمان خود عطای حسن را

بگو به سفره‌ی مهمان‌نوازی خویش ننازد
ندیده حاتم طایی برو بیای حسن را

به ذهن مرد جُذامی دمی خطور نمی‌کرد
کنار سفره تناول کند غذای حسن را

کریم زاده‌ای از جنس او که نیست اگر هست دوباره پر بکند در مدینه جای حسن را

به کاسه لیسی این خانواده سخت اسیرم
کسی به سخره نگیرد سگ سرای حسن را

آقا جان، تمام زندگی خویش را اگر بفروشم 
به عالمی نفروشم خاک پای حسن را

خدا کند همگی قبل مرگ خویش ببینیم به روی گنبد و گلدسته‌ای لوای حسن را

به جای گنبد و گلدسته‌ی نداشته‌ی تو
 بزن به سر در دل پرچم عزای حسن را

چه روضه‌های غریبی هنوز هم که هنوز است
به ما دقیق نگفتند ماجرای حسن را

چه روز‌ها و چه شب‌ها که بعد قصّه‌ی کوچه
شنید مادر مجروح گریه‌های حسن را

کنار قاتل مادر کراهتاً بنشیند
مغیره باز کند نزد خویش جای حسن را

نداشت همسری اصلاً که عاشقانه بخواند 
شبانه دستش دهد ردای حسن را

جواب آن همه لطفش نبود زهر هلاهل چرا برای چه داد این چنین سزای حسن را

مصیبت جگر پاره پاره کار خود اوست
ابو جعده با خودش عبای حسن را
****
ایستادم به روی پنجه‌ی پایم امّا
دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد
****
بد زدنت جلو چشای حسنت
ناحله الجسم شدی و چقدر می‌لرزه بدنت

نظرات