السلام ای جان طه، یا معز المومنین

السلام ای جان طه، یا معز المومنین

[ سیدرضا نریمانی ]
السلام ای جان طه، یا معزالمومنین 
اولین دلبند زهرا، یا معزالمومنین 

ای سکوتت عین غوغا، یا معزالمومنین 
ای سپهسالار مولا، یا معزالمومنین 

اولین شاگرد و شاگرد اول حیدر حسن
شیر بی‌تکرار زهرا، یک تنه لشکر حسن

کی ببیند این جهان مانند سردار جمل
سرور آزادگان در بند سردار جمل

ذکر یا زهراست بر سربند سردار جمل
وای از آن دم که شود غرّنده سردار جمل

عرصه را از خون بدخواهان لبالب می‌کند
روز اُمُ الناکسین‌ها را حسن شب می‌کند

پرچمش ساییده سَر بر آسمان‌ها مجتبی 
هست در فردوس آقای جوان‌ها مجتبی

بر غریب و آشنا داده‌ست نان‌ها مجتبی
مهربانی کرده با نامهربان‌ها مجتبی

سید ما با جُزامی هم رفاقت می‌کند
چون خدایش بر همه عالم محبت می‌کند

مجتبایی‌ها بجز خوبان دوران نیستند
مجتبایی‌ها که از چیزی هراسان نیستند

دل پریشان‌های این آقا پریشان نیستند
گریه‌کن‌هایش قیامت دیده گریان نیستند

اجرتان ای گریه‌کنان حسن جان با حسین
می‌دهد محشر جواب این حسن‌ها را حسین 

سینه‌ی از داغ زهرا شعله‌ور، یعنی حسن
از حسین و مرتضی مظلوم‌تر یعنی حسن 

سال‌ها مانوس با آه جگر یعنی حسن
بی‌قرار کوچه و دیوار و در یعنی حسن 

ای شهید زنده‌ی آن کوچه‌ی بی‌مادری
در بَنِ الزهرا تو آقا از همه تنهاتری 

بشکند دست تو ای ظالم چه آوردی سرش
نوجوانِ پیرمردی شد عصای مادرش

خواب بود ای کاش این صحنه، نمی‌شد باورش
وای از سنگینیِ دستی که رد شد از سرش

گاه گوید فاطمه، گاهی حسن روح الامین 
وای اگر پیش پسر، مادر بیفتد بر زمین 

کاش می‌شد که شبانه دفن گردد این بدن
بی‌کفن، خون گریه کرد از داغت ای خونین کفن

ای حسن جان بر حسینت زندگی دشوار شد
بعد تو انگار دیگر از کفن بیزار شد

*****

تنها بودی و فکر خیمه‌ی زن‌ها بودی و...

*****

مگر که قحطی جا بود خولی نامرد
که بسته‌اید به خورجینتان سر او را

******

خسته بود آقا
تازه روی مرکبش نشیته بود آقا
می‌زدن سنگ سرش شکسته لود آقا
خسته بود آقا

تنهای تنها بود، تنهای تنها رفت
آروم جون من زیر دست و پا رفت

نظرات