ای جانِ جهان، جهانِ جان ادرکنی قیوم زمین و آسمان ادرکنی احیاگر صد دم مسیحا الغوث یا حضرت صاحب الزمان ادرکنی یا صاحب الزمان... **** ببخش شعر مرا این زبان اَلکن را که عزم کرده برای کریم گفتن را کریم در همه حالی کرامتش باقیاست (بسا که بیشتر از دوست داده دشمن را)۲ کریمها به گدایان به جای نان دادن به محض دیدن سائل دهند خرمن را (همان جذامیام و چنان طمع دارم ز دستهای کریم تو لقمه خوردن را)۲ خودت ببخش مرا چون اگر به من باشد فقط طلب کنم از تو غذا و مسکن را لیاقتیاست که هر شاعری نخواهد داشت برای درد و غمِ تو غزل سرودن را رباب و جعده اگر چه عروس فاطمهاند هزار فرق ولی هست این دوتا زن را رباب بعد حسینش به زیر سایه نرفت امان ز جعده که زهرش گداخت آهن را **** گفت: حبسش کن که عشقش سرکشاست بچهی پروانه با آتش خوش است نه ذوالجناح دگر تاب و استقامت داشت نه سیدالشهدا بر جدال طاقت داشت هوا ز جور مخالف چو قیرگون گردید عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید (بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد) (ببریم به حرم یا نبری جان منی)