بدان ردای خلافت فقط سزای علیست

بدان ردای خلافت فقط سزای علیست

[ حاج علی اکبر زادفرج ]
بدان ردای خلافت فقط سِزای علی‌ست
که جایگاه پیمبر فقط برای علی‌ست

که حرف‌های علی جملگی صدای خداست
که حرف‌های خدا نیز با صدای علی‌ست

خوشم که بین من و او شباهتی‌ست بزرگ
خوشم به این که خدایم همان خدایِ علی‌ست

نیاز نیست به اثباتِ اقتدارِ خدا
همین بس است برایم که مقتدایِ علی‌ست

مگر نه این‌که، یَدُالله‌ فوقَ اَیدیهم؟
مگر نه اینکه یَدُالله دست‌های علی‌ست؟

قسم به جان علی آیه‌های قرآن را
اگر درست بخوانیم ماجرای علی‌ست 

قسم به صاحب عرش عظیم
عرش عظیم، اگر درست بفهمیم بوریای علی‌ست

به نخ‌نماییِ پیراهنش نگاه نکن
ستون اصلیِ عالم نخِ عبای علی‌ست

هواییِ کَس و ناکس نمی‌شوم هرگز
مرا هوای کسی نیست تا هوای علی‌ست

پس از ولادت او سر به آسمان سایید
زمین از اینکه زمانی‌ست زیر پای علی‌ست

بگو به آنکه فراری‌ست سمت کوه از جنگ
میان معرکه جای تو نیست، جای علی‌ست

بگو سوارِ جمل را فرار بیهوده‌ست
که در قفای شتر اسبِ تیزپا‌ی علی‌ست

خروج کرده از اسلام هر که پرسیده است
مگر ملاکِ مسلمان شدن ولای علی‌ست؟

قسم به غیبت طولانی‌اش دل شیعه
هنوز هم که هنوز است آشنای علی‌ست

هنوز یک نفر از خاندان مولا هست
کسی که شادی دلِ زهراست، دل‌گشای علی‌ست

همان که یوسف گم‌گشته‌ی زمانه‌ی ماست
همان عزیز که پشتِ سرش دعای علی‌ست

*****

ولی الله، عین الله، نور الله، صیف الله
علی را گرچه بعضی برنمی‌تابند، می‌آید

ولی آن آیت اللهی که بعضی خشک مذهب‌ها
برای بیعت با او نمی‌آیند ، می‌آید

برای یک سلامِ ساده تمرین کرده‌ام عمری
ولی می‌دانم آخر هم زبانم بند می‌آید

به در می‌گویم این را که تا شاید بشنود دیوار
به پهلوی کبود مادرم سوگند، می‌‌آید

*******

خیز و با نغمه‌ی مادر مادر
روی کن در حرم پیغمبر

از دلِ خاک تنِ آن دو نفر
بدر آر و بگو از سوز جگر

که شما ازچه به هم پيوستيد
پهلوی مادر من بشکستيد


*****

کار من نیست که بنشینم و املات کنم
شأن تو نیست که در دفترم انشات کنم

 عین توحید همین است که قبل از توبه
باید اول برسم با تو مناجات کنم

همه جا رفتم و دیدم که تو هستی همه جا
تو کجا نیستی ای ما که پیدات کنم

سالی یک بار من عاشق نشوم می میرم
سالی یک بار اجازه بده لیلات کنم

همه جا رفتم و دیدم که تو هستی همه جا
تو کجا نیستی ای ماه که پیدات کنم؟

پدر خاکی و ما بچه‌ی خاکیِ توایم
حق بده پس همه را خاکِ کفِ پات کنم

باتو ای پیر طریقت که سرِ راه منی
آن قدر معجزه دیدم که مسیحات کنم

تو همانی که خدا گفت: تو رب الارضی
سجده بر اَشهَدُ ان لایی الّات کنم

از خدا خواستم هر چه که دارم بدهم
در عوض چشم بگیرم که تماشات کنم

ای که گفتی فَمَن یَمُت یَرَنی
حان فدای کلام دل‌جویت

کاش روزی هزار مرتبه من
مردمی تا بدیدمی رویت

از خدا خواستم هر چه که دارم بدهم
در عوض چشم بگیرم که تماشات کنم

مثل ما، ماهِ پیمبر به خودت ماه بگو
اَشهدُ انّ علیّاً ولیُ الله بگو

آینه هستم و آماده‌ی ایوان شدنم
آتشی هستم و لبریز گلستان شدنم

چند سالی است به ایوان نجف سر نزدم
بی‌سبب نیست به جان تو حیران شدنم

سفره‌ی نانِ جویی پهن کن ای شاه نجف
بیش‌تر از همه آماده‌ی مهمان شدنم

آن که از کفر در آورد مرا مهر تو بود
همه‌اش زیرِ سرِ توست مسلمان شدنم

از چه امروز نیفتم به قدومت وقتی
ختم شد سجده‌ی دیروز به انسان شدنم

دهِ ذی الحجه‌ی من هجدهِ ذالحجه‌ی توست
هشت روز است که آماده قربان شدنم

جان به هرحال قرار است که قربان بشود
پس چه خوب است که قربانیِ جانان بشود  

شأن تو بود اگر این همه بالا رفتی
حق تو بود که بالاتر از این جا رفتی

شانه‌ی سبز نبی با تنش عرشُ الله است
تو از این حیث روی عرش معلّی رفتی

انبیاء نیز نرفتند چنین تا معراج
انبیاء نیز نرفتند تو اما رفتی

به یقین دستِ خدا دست پیمبر هم هست
پس تو با دست خدا این همه بالا رفتی

*****

دستان تو حالا شده بالاترین دست
جبریل بوسه می‌زند بر این چنین دست

خَلقِ ازل، کار ابد، بر عهده‌ی توست
ای اولین دست خدا،‌ ای آخرین دست

دستی که پیش سائلانش باز بوده
از پشت بسته می‌شود روزی همین دست 

یاد تو و دست تو افتادیم 
وقتی در علقمه افتاد بر روی زمین دست

هر سه حکایت نگایت را نوشتند
پس آفرين مشک، آفرین آب ، آفرین دست 

*****


از من دو دست بر کمر و از تو بر زمین
دستی دگر کجاست که خاکی به سر کنم

*****
 

یا حیدر یا علی مولا...

با مدحت غصه شَعَف شد
خاک درت شد، هرکه خَلَف شد

سنگی که شد متوسل
با نظر تو دُرِّ نجف شد

مانده زیر زبانم مزه‌ی انگور تو
می‌شود از اهل بصیرت هرکه شود کور تو

خَلق شده عالَمِ امکان 
یک‌سره از نور تو

حیدری و بنده‌نوازی
خَلق نیاز‌اند و تو نازی

می‌سپرم دست تو دل را
راضیم از آنچه تو سازی

یا علی مولا علی مولا...

نظرات