روزگاری بالِش از بال و پَر قو داشتم

روزگاری بالِش از بال و پَر قو داشتم

[ حاج علی اکبر زادفرج ]
روزگاری بالِش از بال و پَر قو داشتم
بر سرم تاج گلی از یاسِ شب‌بو داشتم

دختر شامی، نبین حالا تمامش سوخته
تو کجا بودی ببینی تا کمر مو داشتم؟

فخر نفروش و کنارم آستین بالا نزن
روزگاری مثل تو من هم اَلنگو داشتم

زل نزن در چشم‌های نیمه‌باز و سرخ من
قبل از این‌جا چشم‌هایی مثل آهو داشتم

چشم‌هایم خواب را فریاد زد دیشب ولی
قبل از آوارِ کتک من نیز نیرو داشتم

دست بر دیوار می‌گیرم شبیه پیرزن
بود دلگرم با خیالِ پدر، بی‌خبر بود از سنان و سُنِین

راه می‌رفت و دست بر دیوار
روی دیوار می‌نوشت حسین

شبی از درد و گریه خوابش بُرد
دید جایش به دامن باب است

جست از شوقِ دل زِ خواب و بدید 
آرزوهاش نقش بر آب است

گرچه ویرانه در نداشت به شب 
وقت آن طفل حلقه بر در زد 

دید دختر زِ پای افتاده است 
با سر آمد پدر به او سر زد

چهره‌ام را چو عمّه می‌بوسید 
گریه می‌کرد و داشت زمزمه می‌کرد 

علّتش را نگاهِ من پرسید
گفت خیلی شبیه فاطمه‌ای

دست بر دیوار می‌گیرم شبیه پیرزن
قبل از آوارِ کتک من نیز نیرو داشتم

معجری که داشتم را دختری دزدید و رفت
خواستم آن را بگیرم، دردِ زانو داشتم
****
درد دارم جگر ندارم که 
غیر گریه هنر ندارم که
باغ‌های مدینه مال من است
از بیابان خبر ندارم که

پشت اسبش دویده‌ام خیلی
من که پای سفر ندارم که 
آتشِ خیمه گیسویم را بُرد
غیر از این مختصر ندارم که

این گل سرخ چیست روی سرم؟ 
من که سنجاق سر ندارم که
دختران دمشق می‌گویند 
من یتیمم پدر ندارم که

من تو را از یزید می‌گیرم 
یک پدر بیشتر ندارم که
جان من باز بر لب آمده‌ای
آفتابا چرا شب آمده‌ای؟
****
آمدی با سر آمدی چه‌ کنم؟
بین تشت زر آمدی چه‌ کنم؟

هر دو دستم شکسته اما تو 
با دو چشم تر آمدی چه کنم؟
 
از جراحات حنجرت پیداست 
از نوک نِی درآمدی چه کنم؟

بس که دیروز خیزران خوردی 
با لب پَرپَر آمدی چه‌ کنم؟

گیسویم دَرهم است می‌بخشی 
سرزده آخر آمدی

از خودت بگو بابا 
از خودت از غروب عاشورا

تیر و نیزه از این و آن خوردی 
از زمین و از آسمان خوردی 

آیه خواندی برایشان اما 
سنگ از قوم بَددهان خوردی

دَم مغرب به ما جسارت شد
بر زمین لحظه‌ی اذان خوردی

چقدَر ضربه بی‌اَمان خوردم
چقدَر نیزه بی‌اَمان خوردی

دشمنت تا مرا بلندم کرد 
زیر خنجر تکان‌تکان خوردم

لِه شدم مثل یاس پژمرده 
صورتم شد کبود و خون‌مُرده 

مثل مادربزرگِ خود زهرا
بازویم را غلاف آزرده

دختری از خرابه رد می‌شد
گفت با خنده او لگد خورده

به لباسم چقدر خندیدند 
به غرورم چقدر بر‌خورده

این زبانم زِ بس که می‌گیرد 
آبروی مرا پدر بُرده

بی‌خیال ای‌ پدر 
کسی اصلا دخترت را کنیز نخوانده
 
دشمن بسته دستامونو با طناب 
امون از مجلس شراب
خندید حرمله به گریه‌ی رباب

به جای تشت زر کاش سرت بالای نیزه بود

کرب‌و‌بلا دوباره تکرار شد 
بس که زدن چشام دیگه تار شد
گوشواره‌هام حراج بازاره

بعد تو ما که جبرئیل به خلوتگه‌مان راه نداشت
بعد تو راهی هر کوچه و بازار شدیم

ما که شب با تشرِ زجر و سنان خوابیدیم 
صبح‌ها با لگد حرمله بیدار شدیم

بریم یه جایی که گِله نباشه 
بین من و تو فاصله نباشه 

هر جایی باشم با تو خوبه اما
بریم یه جا که حرمله نباشه

آفتاب از کدوم طرف دراومده 
که بابام با سر اومده 

لب‌تشنه بریده‌ حنجر اومده 
که بابام با سر اومده 
غریبِ مادر اومده 

ازم می‌خواستی بابا که روی پات بنشینم 
می‌گفتی که ان‌شاالله عروسیتو ببینم

امشب رو خرابه مهمونی 
من چی بگم خودت که می‌دونی 
مثل لبت لبم شده خونی

یا اَبَتاه، مَن‌ الَّذی اَیتمنی...
****
هرجا که به پرچمش نگاهت افتاد
حرم رقیه‌ست
تنها حرمی که روضه‌خون نمی‌خواد
حرم رقیه‌ست

اومدم زیارتت با گریه با زاری 
تو هنوزم وسط بازاری
خیلی روضه‌ی نگفته داری بی‌بی

سلام خانم 
ایّتها‌ الصدّیقة الشهیده 
ای نوه‌ی مادرِ قد خمیده
گنبدتم مثل موهات سفیده

أَبَتا یا حسین، أَبَتا یا حسین...
****
تو را در خواب دیدم شانه کردم گیسوانت را 
نهان از چشم مردم باز بوسیدم دهانت را 

وداعت با علی‌اکبر مرا حسرت‌ به‌ دل کرده 
بگردان اندکی دور لب من هم زبانت را 

چرا ناباورانه از میان تشت می‌گریی؟ 
مگر تا حال بی‌معجر ندیدی دخترانت را؟
****
هر جا که به پرچمش نگاهت افتاد 
حرم‌ رقیه‌ست
تنها حرمی‌ که روضه‌خون نمی‌خواد 
حرم‌ رقیه‌ست

شنیدم که اربعین جا موندی، دلگیرم
من به جای تو زیارت میرم
یا رقیه می‌گم و می‌میرم بی‌بی

بسوز ای دل! 
جونی نمونده به تن رقیه
آتیش گرفته دامن رقیه 
تفریحشونه زدنِ رقیه

همین‌جا بود 
تو بغل رباب سیلی خوردی
حتی میون خواب سیلی خوردی
تو مجلس شراب سیلی خوردی
****
حسین، حسین...

گفتند ساکت باش! گفتم حق حسین است
پای دفاع از حق نمی‌بندم دهان را

کوچه به کوچه از ولی‌الله گفتم
تا خلق بشناسند زهرای زمان را

بی‌آبرویش می‌کنم هر جا مؤذّن
بی‌اَشهَدُ اَنّ علی گوید اذان را

یزید داد مرا جا به روی خشت خرابه 
به زعم آن‌ که شمارد میان خلق حقیر‌م

کجاست تا نگرد در همین خرابه زِ عزّت 
پناه طفل صغیر و مطاف شیخ کبیر است 

مرا به شام نبینید در لباس اسارت 
که تا خداست خدا، بر تمام خلق امیرم
خدا گواست کتک خوردم التماس نکردم
****
کلاف شعر دارم سال‌ها کارم غزل‌بافی‌ست
در این بازار آشفته علی تحسین کند کافی‌ست

نوشتم شاعرش هستم عجب وهم و خیالاتی
نوشتم بی‌علی هیچم، چه توضیح اضافاتی

نوشتم شمس دیدم گنبدش زیبا‌تر از آن است
نوشتم کعبه و دیدم نجف بالاتر از آن است

به قرآن سر زدم دیدم علی گویاتر از آن است
نوشتم عرش دیدم مرتضی اعلی‌تر از آن است 

شبیه جبرئیل از درک این اوصاف درماندم
صد‌ و دَه بار دیشب قل هو الله اَحد خواندم

من از شوقش زمین خوردم ولی مولا بلندم کرد
همیشه یا علی گفتم علی از جا بلندم کرد

سَر و سِرّ مرا با او کسی جز او نمی‌داند
علی نادیده می‌بیند، علی ننوشته می‌خواند

چه بهتر از همین اول بگویم حرف آخر را 
کسی از ابتدا تا انتها نشناخت حیدر را

امامُ المتّقین، عینُ الیقین، حبلُ المتین، حیدر
عماد العاصفین، شمس المبین، یعسوب دین، حیدر

علی غائب، علی حاضر، هو الاول، هو الاخر
علی پنهان، علی پیدا، هو الباطن، هو الظاهر

أشدّاءُ علی الکفّار، قتال العرب یعنی 
جهان از شوکتش فریاد زد یالَلعَجَب یعنی

خدا وقت تماشایش دل بی‌طاقتی دارد
خوشا قنبر برای خود چه اعلی حضرتی دارد 

پناه آه مظلومان کجا میل خلافت داشت؟
علی بی‌تاج و مَسند نیز بر دل‌ها حکومت داشت

ریاضت دیده‌ام از خاک و جادوگری زد ساخت 
هنر او داشت که از خاک پای خود ابوذر ساخت

عوالم را ببین آتش علی دریا علی گفته 
که حتی دشمنش در وصف او لَولا علی گفته

دهان وا می‌کنم انگار گوهر می‌زند بیرون
در آن ساعت کز آن اوصاف حیدر می‌زند بیرون

تخیّل می‌کنم حول علی سر می‌رود بالا 
قلم در دست می‌گیرم غزل پَر می‌زند بیرون

کدامین شاه را سُفره است از نان و نمک تنها
که با صف بسته به نعلین از در می‌زند بیرون

به مسجد گر برای خطبه خواندن پای بگذارد
زِ مسجد کِل کشان از شوق منبر می‌زند بیرون

علی آمد به قصد فتح، قربان قدم‌هایش
به استقبال او دَر خود زِ خیبر می‌زند بیرون 

علی قصد شفاعت گر کند در روز رستاخیز 
صدای مَن مَن شیطان زِ محشر می‌زند بیرون

مرا با اوست وقت جان سپردن وعده‌ی دیدار
بیاید روحم از شادی زِ پیکر می‌زند بیرون

نظرات

جزو ۵ روضه خوان عالیه ایرانه

من تاحالا روضه خونی مثل ایشون ندیدم

نفست حق