سرمایهی محبّت زهراست دین من من دین خویش را به دو دنیا نمیدهم گر مِهر و ماه را به دو دستم نهد قضا یک ذرّه از محبّت زهرا نمیدهم تا زندهام ز درگه او پا نمیکشم دامان او ز دست تمنّا نمیدهم امروز بزم ماتم زهرا بهشت ماست این نقد را به نسیهی فردا نمیدهم در سینهام جمال، علی نقش بسته است این سینه را به سینهی سَینا نمیدهم * * * * در سینهاش جمال علی نقش بسته بود با میخ در جمال علی را بههم زدند زهرا که زنده بود سلامش علیک داشت بیفاطمه جلال علی را بههم زدند * * * * نه مهلت که یک حمد و سوره بخوانم نه فرصت که بر تربت تو بمانم عزیز من خداحافظ ای جواهر حیدر که سیلی خوردی به خاطر حیدر خدا را از این غم چه چاره کنم نه مهلت که پیراهن تو ببویم نه فرصت که در ماتم تو بگریم حسین من برادر جان بیتو در دل صحرا شده تنها خواهرت گل زهرا حسین من خداحافظ ای جوانی زینب سلام ای قدّ کمانیِ زینب خدا را از این غم چه چاره کنم به شهر شام در وجود نظرها کُنَد خندهای دشمنت به غم ما زینبم خداحافظ ای برادر زینب به نِی رفته در برابر زینب خدا را از این غم چه چاره کنم خداحافظ ای برادر زینب زمین خوردی در برابر زینب خدا را از این غم چه چاره کنم حسین وای وای ... * * * * هرکس به ره حسین بشتافته است آقایی عالمین را یافته است در خلق حسینِ ابنِ علی بیهمتاست این تافته را خدا جدا بافته است