
خانه بود و اشک بود و آه بود اشکِ زهرا با علی همراه بود باب صحبتهای پُر غم باز شد دردِ دلهای علی آغاز شد خانهمان را آب و جارو کردهای گوئیا با دردها خو کردهای داری از این خانه غم را میبَری گویی از روز گذشته بهتری دردِ پهلویت گمانم بهتر است دست و بازویت گمانم بهتر است فاطمه از بسترت گشتی جدا این دو روزه بهتری شکر خدا من شنیدهام کار خانه کردهای موی زینب را تو شانه کردهای در زدم تو پشتِ در بودی ولی باز رویت را گرفتی از علی فاطمه پشت و پناه من تویی ماندهام تنها، سپاه من تویی ای تمام دلخوشیِ بوتراب ای سلام روزهای بیجواب بی تو میمیرم من ای یار جوان قول دادی فاطمه، پیشم بمان خانه و بیهمسری سخت است سخت ماتم بیمادری سخت است سخت شمع من هستم، پروانه تویی گرمیِ بازار این خانه تویی زینبت از دوریات دق میکند بیامان در اشک هقهق میکند باب این غمها زِ کوچه باز شد که سکوت مجتبی آغاز شد درد دلهای علی پایان نداشت فاطمه انگار دیگر جان نداشت از دل مولای ما آمال رفت روی پایش فاطمه از حال رفت در کنار بسترش با آه گفت با نوای پُر غمی جانکاه گفت: گرچه با غم همنشینی فاطمه جانِ زینب کلّمینی فاطمه کم کَمَک چشمان زهرا باز شد دردِ دلها با علی آغاز شد چند وقتی هست سربارت شدم تو حلالم کن، بدهکارت شدم یا علی از درد و غم آکندهام یا علی از روی تو شرمندهام خواستم یاری کنم امّا نشد بند غم از دستهایت وا نشد هر چه را که بوده دیشب گفتهام حرفهایم را به زینب گفتهام