شب آمد و به سرت آمدم برآر سری

شب آمد و به سرت آمدم برآر سری

[ حاج حسن خلج ]
شب آمد و به سرت آمدم برآر سری 
نبود شرط وفا خود روی مرا نبری 

به روز لحظه شماری کنم که شب برسد 
کنون که شب شده، ای کاش نبوَدم سحری 

ز کوچه ای که در آن با رُخت جسارت شد 
تمام عمر از آنجا نمی کنم گذری 

********** 
بر رُخ زردم درونِ کوچه ثانی از ستم 

زد چنان سیلی که راه خانه را گم کرده ام 
**********

نظرات