روضه

روضه

[ حاج حسن خلج ]
طفل تو سه ساله نیست دیگر، پیر است
بشتاب پدر به قدر کافی دیر است 

بشتاب و ببر مرا که این مردم پست
بیش از همه چیز کارشان تحقیر است 

(گفته بودم به خود اگر آمد
می‌نشینم به روی دامانش 

و بگیرد به بر مرا من هم
کنم از بوسه، بوسه بارانش)

(نگفتی من دل دارم رفتی نگفتی
دختر داری رفتی 

بدون اینکه بار غم رو
از رو دلم برداری رفتی 

حالا من بدون تو کجا برم؟
حالا من بدون تو چیکار کنم؟ 

اونقدر گریه می‌کنم که نیمه شب
از خواب ناز چشمات رو بیدار کنم 

های های های دلم بابا
وای وای وای سرم بابا
از بس زدنم کمرم بابا) 

(دست عدو بزرگ‌تر از صورت من
یک ضربه زد عدو و دو رویم سیاه شد)

نظرات