سرمایه‌ی محبت زهراست دین من

سرمایه‌ی محبت زهراست دین من

[ محمدرضا میرزاخانی ]
سرمایه‌ی محبت زهراست دین من
من دین خویش را به دو دنیا نمی‌دهم

گر مهر و ماه را به دو دستم نهد قضا
یك ذرّه از محبّت زهرا نمی‌دهم
*****

رسم زمونه خیلی نامرده
با ما چرا اینجوری تا کرده

رسمش نبود، مادر ما، میون شعله‌ها بسوزه
با پهلویِ، غرقِ به خون، به زیر دست و پا بسوزه
پیشِ چشمِ چهل نفر، آروم و بی‌صدا بسوزه

فقط یه ناله بود که می‌زد
علی سوختم، علی سوختم

در بسوزه میخ در می‌سوزه
داره مادر با پسر می‌سوزه

چند وقته که حالش بده مادر
با هر نفس خونی میشه بستر

نمیتونه سرفه کنه، آخه شکستن دنده‌هاشو
نمیتونه شونه کنه حتّی موهای بچّه‌هاشو
نمیتونه حرف بزنه، میگیره از زینب نگاشو
*****
طعم بهار را نچشیدم خزان شدم
یاسم ولی به رنگ گل ارغوان شدم

این روزها قیام و رکوعم یکی شده
مثل هلال ماه خمیدم، کمان شدم

آمد به خانه دختر طلحه به دیدنم
گفتم ببین پوست بر استخوان شدم
*****
این روزها یک روز اگر زمین نخورم شب نمی‌شود
نیرو ز دست داده‌ام و ناتوان شدم 

با زحمت بسیار اگر پا میشد
دیوار عصای دست زهرا میشد
*****
با اینکه خیلی زار و بی‌حالی
یاد مصیبتای گودالی

موقع خواب، یه کاسه آب، بالا سر حسین میذاره
میگه مدام بچّه‌ی من طاقت تشنگی نداره
کاشکی یکی تو قتله‌گاه برا حسینم آب بیاره
*****
مادر من جوونه
امّا قد کمونه
ای وای از این روزگار
ای وای از این زمونه

این دل حیدر خونِ
زهرا نمیمونه
اگه مادرت نباشه
خونه بی چراغ میمونه

به مادرم کتک زدن نامردا، نامردا، نامردا
با لگد و مشت میزدن واویلا، واویلا، واویلا

یکی نبود بگه نزن به زهرا، به زهرا، به زهرا
طاقت نداره مادرم
*****
مرا چون می‌زدند کسی وای هم نگفت
همسایه‌ها عجب غم همسایه داشتند

می‌زد مرا مغیره و یک تن به او نگفت
زن را کسی مقابل شوهر نمی‌زند

اشک مرا پای شب مهتاب بگذاری
تابوت را در گوشه‌ی سرداب بگذاری

نزد حسینم نیمه شب‌ها آب بگذاری
این روزها دارد وصیت می‌کند زهرا

حرف حق چقدر نیزه به خوردش دادند
آب می‌خواست سر نیزه به خوردش دادند
*****
ای خوشی من در این دنیا، در این دنیا بمان
نه برای من برای بچّه‌ها با ما بمان

از مدینه می‌رویم اصلا بیا با ما بمان
یا بمان و یا بمان

زهرا بمان و چهره‌ی غم را عبوس کن
زهرا بمان و زینبمان را عروس کن

من صف اوّل هر غزوه به میدان رفتم
ولی اندازه‌ی تو زخم ندارم زهرا

من که نود زخم از احد دارم خبر دارم
هیچ زخمی بدتر از این زخم بستر نیست

از من گذشت ای میخ اول مطمئن شو
پشت در خانه نباشد بارداری

می‌زد مرا مغیره و یک تن به او نگفت
زن را کسی مقابل شوهر نمی‌زند

نظرات