دیگه زندگیمون دوام نداره

دیگه زندگیمون دوام نداره

[ محمدرضا میرزاخانی ]
(دیگه زندگیمون دوام نداره
دیگه این خونه احترام نداره)۲

یه عده به غلاماشون سپردن
(رسیدید به علی سلام نداره)۲

نفس‌و با غم یار می‌زنم زهرا جان
تو خونه حرف با مسمار می‌زنم، زهرا جان

سرت‌و بستی و زار می‌زنم، زهرا جان
تو کوچه سر به دیوار می‌زنم، زهرا جان

یاسم، ولی به چشم همه ارغوانی‌ام
سَروم، ولی به چشم همه قد کمانی‌ام

(امروز قاتلم به ملاقاتم آمده)۲
تا شهر را خبر کُند از بی‌مجالی‌ام

(اسماء سال خورده مرا راه می‌برد)۲
پیری عزا گرفته به فصل جوانی‌ام

(ای مرگ مثل اهل محل بی‌وفا نباش)۲
چشمم به راه مانده بگیری نشانی‌ام

روی کبود و پهلو بازوی غرق خون
اصلا نبود حق من و مهربانی‌ام

(این خانه حسرت اهل مدینه بود)۲
چشم حسود کرده چه با زندگانی‌ام

یه خونه‌ی پر از عشق، یه زندگی ساده
من و تو و بچه‌ها، بودیم یه خانواده

نمی‌گذرم از اون که، خوشیمون‌و بهم زد
از اونی که بی اجازه، تو خونمون قدم زد

چشم نداشتن ببینن باهم خوشیم
داری میری و با این غم می‌کشیم

سه ماهه کارته پوشیه زدن
کاشکی جا تو من‌و سیلی می‌زدن
****
(خانه بود و اشک بود و آه بود)۲
(اشک زهرا با علی همراه بود)۲

(چقدر گریه کنم تا تو تبسم بکنی)

باب صحبت‌های پر غم باز شد
درد و دل‌های علی آغاز شد

(خانمان را آب و جارو کرده‌ای
گوییا با درد‌ها خو کرده‌ای

دست و بازویت گمانم بهتراست
درد پهلویت گمانم بهتر است)۲

(من بازویم شکسته ولی کار می‌کنم
حیدر ببینتم که دوباره جوان شدم

گیرم وضو جبیره، مقصر مغیره بود
بد ضربه زد به بازوی من، ناتوان شدم)

دست و بازویت گمانم بهتراست
درد پهلویت گمانم بهتراست

من شنیدم کار خانه کرده‌ای
موی زینب را تو شانه کرده‌ای

فاطمه پشت و پناه من تویی
فاطمه تنها سپاه من تویی

بی تو میمیرم من ای یار جوان
قول دادی فاطمه پیشم بمان

در کنار بسترش با آه گفت
با صدای پر غمی جانکاه گفت

گر چه با غم همنشینی فاطمه
جان زینب کلمینی فاطمه

(کم‌کمک چشمان زهرا باز شد)۲
درد و دل‌ها با علی آغاز شد

چند روزی هست سربارت شدم
تو حلالم کن بدهکارت شدم

خواستم یاری کنم اما نشد
ریسمان از دست‌هایت وا کنم اما نشد

با حسن جور دگر تا کن علی۲
پیش او کم یاد زهرا کن علی

حرف‌ها را من به زینب گفته‌ام
هرچه را که بوده دیشب گفته‌ام

داده ام تک تک کفن‌ها را به او
گفته‌ام از بوسه‌ی زیر گلو 

سنوبری که خمیده، خدا نگهدارت
خوشی ز عمر ندیده، خدا نگهدارت

قرار بعدی ما، غروب روز دهم
کنار رأس بریده، خدا نگهدارت

****
بمیره مادرت
چرا تعارفی شده بریدن سرت

عجب بساطیه
انگاری اعضای تن تو صلواتیه
شاهی ولی دفن تو با چند تا گاریه

نظرات