
قرار من، چه کسی بعد تو قرار علیست پس از تو بانوی خانه، که خانهدار علیست؟ تو جسم و جان منی، بین قبر خوابیدی و این مزار، مزار تو نه، مزار علیست دلیل خیسی این خاک، اشک نیست فقط کمی هم از عرق روی شرمسار علیست پس از تو آنچه سپید است، گیسوی حسن است پس از تو آنچه سیاه است، روزگار علیست غذای دیشبمان دستپخت زینب بود چنان تو و پدرت، دخترت کنار علیست دری که سوخته، دارد هنوز میسوزد چرا که مستمع روضههای یار علیست به روی شانهی تو چند موی سوخته بود نه موی سوخته، بلکه طناب دارِ علیست ****** تو از قلب علی دلبازتر قبری نمیخواهی از اوّل بودهای در بهترین جای جهان پنهان تو جان حیدری، یعنی دوتایی یک نفر هستید و او خود را درون خاک کرده نیمه جان پنهان ****** هر شب حسن در خواب میگوید مغیره دست از سرش بردار، کشتی مادرم را ****** کار تنش زیاد، ولی وقت من کم است یک شب برای شستشوی این بدن کم است باید چگونه جمع کنم این بساط را؟ فرصت کم است و آب کم است و کفن است ******* داره غسل و کفنت شروع میشه غصّهی نبودنت شروع میشه زینب و حسین و آروم میکنم گریههای حسنت شروع میشه چجوری گلشنمو کفن کنم پارههای تنمو کفن کنم نمیشد باور من که یک روزی من با دستام زنمو کفن کنم دیگه مثل تو، تو عالم نمیاد سرِ من بدتر از این غم نمیاد آب میریزم خون تازه میریزه چرا زخمای تنت هم نمیاد آتیش آرزوهامو ازم گرفت تازیانه دنیامو ازم گرفت خدا لعنت کنه این مغیره رو مادر بچّههامو ازم گرفت حالا اونکه دست به دیواره منم اونکه درد داره و بیداره منم دستم از خجالتت برنیومد این وسط اونکه بدهکاره منم یادمه چجور به خونهم سر زدند دستشون پر بود و با پا در زدند چهار نفر روی سرم ریخته بودند ولی زهرامو چهل نفر زدند ****** تو که میسوختی، محسن عجب آغوش گرمی داشت از این غم هیچکس مثل رباب آتش نمیگیرد ****** بیتابم و باز حرف صبر آمده است تو رفتی و آه تازه ابر آمده است انگار به کشتن تو راضی نشده با نیزه برای نبش قبر آمده است ***** سلک عشّاق غیر خلوت نیست خلوت ماست روضه، جلوت نیست ما همینجا توجّه محضیم احتیاجى به کنج عُزلت نیست همه هستند، انبیاء حتّى مجلس آفتاب خلوت نیست گریهاى جمع کن که باید رفت وقت خیلى کم است، فرصت نیست آه و افسوس میخورد هر شب آنکه گوشهنشین هیئت نیست علّت رحمت خدا گریهست هر کجا گریه نیست، رحمت نیست خون دل جاى خون تن دادیم اجر گریه کم از شهادت نیست جنّت آنجاست که شما هستید جنّت بىشما که جنّت نیست عزّت بىتو را نمیخواهم عزّت بىتو غیر ذلّت نیست همه سرمایهدار حبّ توایم گنجى اندازهى محبّت نیست تو اگر خانهدار این بیتى خانهدارى کم از نبوت نیست ****** چادر نماز فاطمه شأنش نبوت است شأنی که برتر است ز نوح و نبوتش این از نجابتش که گرفته ز کور رو رفته به جنگ چهل نفر، این از شجاعتش خانه به خانه منّت انصار را کشید مانند کوه پشت علی بود غیرتش از سیلیِ به صورت زهرا گذر نکرد محشر درست کرد خداوند بابتش ماندم چگونه بر در خانه لگد زدند جبرییل با اجازه میآمد به خدمتش آنها تو را زدند غرور علی شکست کم میرود به خانه علی از خجالتش زهرا سپرد، تشنه نماند لب حسین مانند چوب، خشک شد آخر وصیّتش (سنان رسید و سِنانش فرو به پهلو برد که فرو کرده نیزه بر دهنش) با بازوی شکستهی خود دوخت پیرُهن امّا به دست شمر هدر رفت زحمتش ****** از دمِ خیمه تا گودال، دویدم دویدم دویدم حرفهایی که نشنیده بودم، شنیدم شنیدم شنیدم از دهنت یه نیزه بیرون کشیدم کشیدم ****** تو کیستی که در غم از دست دادنت مردان ما شبیه زنان گریه میکنند ******* رگهای گردنت چقدر نامرتب است ای جان من چگونه مگر شد جدا سرت؟ این جای سنگ نیست، گمان میکنم حسین افتاده است زیر سُم اسبها سرت