ناگهان قلبِ حرم وا شد و یک مردِ جوان

ناگهان قلبِ حرم وا شد و یک مردِ جوان

[ حاج علی اکبر زادفرج ]
ناگهان قلبِ حرم وا شد و یک مردِ جوان 
مثل تیری که رها می‌شود از بندِ کمان

خسته از ماندن و آماده‌ی رفتن شده بود
بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود

مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود
مست می‌آمد و رخساره بر افروخته بود

روحِ او از همه دل کنده به او دل بسته
بر تنش دست یدالله حمایل بسته

بی خود از خود به خدا با دل و جان می‌آمد
زیر شمشیر غمش رقص کنان می‌آمد

یا علی گفت که بر پا بکند محشر را
آمده باز هم از جا بکند خیبر را

آمد، آمد به تماشا بکشد دیدن را
معنی جمله‌ی در پوست نگنجیدن را

بی امان دور خدا مرد جوان می‌چرخید
زیر پایش همه‌ی کون و مکان می‌چرخید

بارها در دل شب یک تنه بیرون آمد
رفت از میسره از میمنه بیرون آمد

نظرات