آدمی در صورت و شیطان سرشت
607
3
- ذاکر: علی اکبر زادفرج
- سبک: شعر روضه
- موضوع: حضرت زهرا سلام الله علیها
- مناسبت: شهادت حضرت معصومه سلام الله علیها
- سال: 1400
آدمی در صورت و شیطان سرشت
دوزخی افروخت بر باغ بهشت
شعلهاش تا دامن ناهید رفت
دود آن در دیدهی خورشید رفت
بین دود و آتشها دیوار و در
بهر طفلم کردم احساس خطر
هر چه نیرو داشتم بردم به کار
تا نبیند غنچهام آسیب عشق
خار شد سپر در حفظ سینهام
سینهی از سر حق گنجینهام
بازویم کم کم چو از کار افتاد
کار با دیوار و مسمار افتاد
قاتل با حقیقت در فتاد
آیهای از سورهی کوثر فتاد
علی لیک بر من هر قدر بیداد رفت
تا تو را دیدم همه از یاد رفت
زد به جان آتش مرا افسردنت
با جسارت سوی مسجد بردنت
دیدمت تنها میان دشمنان
با سلیمان کینهی اهریمنان
دیدم آنجا بازی تقدیر را
روبهی بسته است دست شیر را
گفتم ای حق نمک نشناخته
دین علم کرده به قرآن تاخته
ای تو قلب قبله خون کرده
چرا سوی مسجد میکشانی قبله را
هر که باشد اهل قبله گو بیا
قبله حیدر هست و من قبله نما
آن که آمد از درون قبله اوست
تا بدانند اوست مغز و کعبه پوست
قبله بهر قبله باشد روی او
کعبه قامت بسته بر آبروی او
اختیار از اوست گرچه جبر بست
تو نبستی دست او را صبر بست
واژهی اخلاص از قاموس اوست
منبر و محراب هم پابوس اوست
او به روی دوش احمد پا زده است
تیشهها بر ریشهی بتها زده است
این که بستی دست او را حیدر است
فاتح بدر و حنین و خیبر است
دست هایی را که صدها بت شکست
کس نمیبندد به غیر از بت پرست
ذوالفقار خود اگر بیرون کشد
مرگتان از خون مگر بیرون کشد
دست او بتخانهها را پاک کرد
اسم بت با جسم بت در خاک کرد
این همان خیبر شکن دست خداست
باز کن دست علی مشکل گشاست
تا نکردن سر به سوی آسمان
آسمان باز کن از ریسمان
قلب من از سینهی پر خون مبر
کعبهام را از حرم بیرون مبر
خویش را دیدم چو از کعبه جدا
خانه مروه کردم و مسجد صفا
یافتم میقات من پشت در است
حفظ رب البیت از حج برتر است
رمل شیطان کردم از رب جلی
تا بگیرند کعبه از اصحاب فیل
بسته بودم پشت در احرام خود
ره سپر کردم به مسجد گام خود
گفتم او شمع است و من پروانهام
بر نگردم بی علی در خانهام
حج من رخسار حیدر دیدن است
تحف من دور علی گردیدن است
آنقدر ای قبلهی بیت الحرام
دور تو گشتم که شد حجم تمام
فقط نه درد سر من شده است دردسرم
ز درد بازو و پهلو امان نمانده مرا
رها نکردم علی جان تو را در آن کوچه
اگر چه در اثرش استخوان نمانده مرا
خودم در آینه خود را به جا نیاوردم
چنان زدند که از من نشان نمانده مرا
حج من رخسار حیدر دیدن است
تحف من دور علی گردیدن است
آنقدر ای قبلهی بیت الحرام
دور تو گشتم که شد حجم تمام
من که بر گرد امامم سوختم
پشت در از مادرم آموختم
هر چه شد بین در و دیوار شد
ظلمها با عترت اطهار شد
پشت آن در سر بریدند از حسین
پردهی حرمت دریدند از حسین
مونده روی زمین پیکر تو رها
السلام علی من دفن اهل قری
خواهرت اگه نیست رفته شام بلا
ریگ و رمل بیابون برات گرفتن عزا
همه منتظرن مادرش برسه
کاش صدای برادر به خواهرش برسه
دست قاتل اگه به سرش برسه
خدا به داد موی دخترش برسه
دوزخی افروخت بر باغ بهشت
شعلهاش تا دامن ناهید رفت
دود آن در دیدهی خورشید رفت
بین دود و آتشها دیوار و در
بهر طفلم کردم احساس خطر
هر چه نیرو داشتم بردم به کار
تا نبیند غنچهام آسیب عشق
خار شد سپر در حفظ سینهام
سینهی از سر حق گنجینهام
بازویم کم کم چو از کار افتاد
کار با دیوار و مسمار افتاد
قاتل با حقیقت در فتاد
آیهای از سورهی کوثر فتاد
علی لیک بر من هر قدر بیداد رفت
تا تو را دیدم همه از یاد رفت
زد به جان آتش مرا افسردنت
با جسارت سوی مسجد بردنت
دیدمت تنها میان دشمنان
با سلیمان کینهی اهریمنان
دیدم آنجا بازی تقدیر را
روبهی بسته است دست شیر را
گفتم ای حق نمک نشناخته
دین علم کرده به قرآن تاخته
ای تو قلب قبله خون کرده
چرا سوی مسجد میکشانی قبله را
هر که باشد اهل قبله گو بیا
قبله حیدر هست و من قبله نما
آن که آمد از درون قبله اوست
تا بدانند اوست مغز و کعبه پوست
قبله بهر قبله باشد روی او
کعبه قامت بسته بر آبروی او
اختیار از اوست گرچه جبر بست
تو نبستی دست او را صبر بست
واژهی اخلاص از قاموس اوست
منبر و محراب هم پابوس اوست
او به روی دوش احمد پا زده است
تیشهها بر ریشهی بتها زده است
این که بستی دست او را حیدر است
فاتح بدر و حنین و خیبر است
دست هایی را که صدها بت شکست
کس نمیبندد به غیر از بت پرست
ذوالفقار خود اگر بیرون کشد
مرگتان از خون مگر بیرون کشد
دست او بتخانهها را پاک کرد
اسم بت با جسم بت در خاک کرد
این همان خیبر شکن دست خداست
باز کن دست علی مشکل گشاست
تا نکردن سر به سوی آسمان
آسمان باز کن از ریسمان
قلب من از سینهی پر خون مبر
کعبهام را از حرم بیرون مبر
خویش را دیدم چو از کعبه جدا
خانه مروه کردم و مسجد صفا
یافتم میقات من پشت در است
حفظ رب البیت از حج برتر است
رمل شیطان کردم از رب جلی
تا بگیرند کعبه از اصحاب فیل
بسته بودم پشت در احرام خود
ره سپر کردم به مسجد گام خود
گفتم او شمع است و من پروانهام
بر نگردم بی علی در خانهام
حج من رخسار حیدر دیدن است
تحف من دور علی گردیدن است
آنقدر ای قبلهی بیت الحرام
دور تو گشتم که شد حجم تمام
فقط نه درد سر من شده است دردسرم
ز درد بازو و پهلو امان نمانده مرا
رها نکردم علی جان تو را در آن کوچه
اگر چه در اثرش استخوان نمانده مرا
خودم در آینه خود را به جا نیاوردم
چنان زدند که از من نشان نمانده مرا
حج من رخسار حیدر دیدن است
تحف من دور علی گردیدن است
آنقدر ای قبلهی بیت الحرام
دور تو گشتم که شد حجم تمام
من که بر گرد امامم سوختم
پشت در از مادرم آموختم
هر چه شد بین در و دیوار شد
ظلمها با عترت اطهار شد
پشت آن در سر بریدند از حسین
پردهی حرمت دریدند از حسین
مونده روی زمین پیکر تو رها
السلام علی من دفن اهل قری
خواهرت اگه نیست رفته شام بلا
ریگ و رمل بیابون برات گرفتن عزا
همه منتظرن مادرش برسه
کاش صدای برادر به خواهرش برسه
دست قاتل اگه به سرش برسه
خدا به داد موی دخترش برسه
نظرات
نظری وجود ندارد !