گل بودی هیزم به دستا سوزوندنت چقدر توو کوچهها کشوندنت *** تا دست او شکست غرور علی شکست کم میرود به خانه علی از خجالتش *** اگر چه نا خوش احوالی میان بستری بانو تو از اصلت نیافتادی هنوزم سروری بانو طرفدار نگاهت هستم و دلتنگ خورشیدم فقط در آسمان من شما روشنگری بانو مگر در گفتگو عمری علی جانت نبودم من اگر بودم چگونه میتوانی از عزیزت بگذری بانو؟ کُمیتِ زندگی ما کجای کار لنگیده که جز رفتم نداری انتخاب دیگری بانو چرا خیره به دیواری بگو آیا که جان داری؟ بده هر چند با زحمت تکان با من سری بانو *** پلکی بزن، بلکه بدانم تو زندهای *** سائل خونه رو جذر و مد زده، انگاری تو رو یه نابلد زده تو تموم بخت و اقبال منی، بگو کی بخت منو لگد زده از هجوم یک سره بدم میآد، از صف چهل نفره میآد خوش بودم عجب دری ساخته علی، دیگه از هر چی دره بدم میآد *** جان مرا بیا عوض رو نما بگیر دیوار را رها کن و دست مرا بگیر غم هر چه هست در دلم ابراز میکنم در را از این به بعد خودم باز میکنم چرا خیره به دیواری بگو آیا که جان داری؟ بده هر چند با زحمت تکان با من سری گاهی *** تو هر آن ممکن است از حال برگردی به بیهوشی تو هر ثانیه مرا تا مرز مردن میبری بانو سپردی بچّهها را بر منی که بی تو حیرانم تو حالم را که میدانی علی و مادری بانو ** اگر زینب نبود این روزها من کم میآوردم *** خندیده قنفذ به اشکای هر شبت به جون رسیده بر لبت، تجربهی کوچه رفتنو بگو در گوش زینبت *** گذر زینب از این کوچه به بازار افتاد *** چقدَر دور و برِ عمّهی ما رقصیدند ساز با نالهی طفلان عزادار زدند بی جهت نیست میافتاد سر عبّاس ز نی عمّهام را جلوی چشم علمدار زدند حسین