می‌کرد نگه به قبر یارش

می‌کرد نگه به قبر یارش

[ علی کرمی ]
می‌کرد نگه به قبر یارش
می‌ریخت سرشک بر عُذارش

که‌ ای قبر، امیدِ حیدر است این
پاکیزه گلِ پیمبر است این

پس چشم ز جان خویشتن بست
بگرفت شهیده را سرِ دست

تنها و غریب ایستاده
جان بر سرِ دست خود نهاده

کس نیست جنازه را بگیرد
ای وای اگر علی بمیرد

ناگه دلِ شب در آن بیابان
از قبر دو دست شد نمایان

که‌ ای مظهر اقتدار و غیرت
وی رفته فرو به بحر حیرت

من صاحب این امانت هستم
بسپار گلِ مرا به دستم

بر دست تو دست او نهادم
کِی یاس کبود بر تو دادم؟
* * * *
هنگام غسل مانده‌ام این ضربه‌های دست 
دارد مگر اثر ز روی معجر این‌چنین 

دست نبی امانت خود را گرفت و گفت: 
دستت نداده‌ام به خدا دختر این‌چنین
* * * * 
قبر او کندم به دست خویشتن
از سیه جامه ورا کردم کفن 

چون تنش مصدوم بود و زخم‌دار 
با تیمم غسل دادم اشک‌بار

صورت او چون گلِ پژمرده بود 
بارها تا شام سیلی خورده بود 

داغ دید و پیر شد 
او گرسنه بود و از جا سیر شد 
* * * *
لیک قدر این گوهر را در زمین 
کس نداند جز امیرالمؤمنین 

شرح این هجران و این خون جگر 
ای زمان بگذار در وقت دگر 

ای تمام آرزوی اهل بیت 
وی ظهورت گفتگوی اهل بیت 

شیعه از روزی که شد حیدر امیر 
با تو بیعت کرد در روز غدیر 

شیعه پیمان بسته از اوّل با علی 
نیست حرفی بر لبش جز یا علی 

شیعه راهش بود راه فاطمه 
هرگز از سیلی ندارد واهمه 

حرامزاده نکن شیعه را چنین تهدید 
شیعه در همه جا یار و یاورش زهراست  

باز می‌گویم به آوای جلی 
یا علی و یا علی و یا علی

نظرات