از آن روزی که سامان داد هستی کار دنیا را

از آن روزی که سامان داد هستی کار دنیا را

[ علی کرمی ]
از آن روزی که سامان داد هستی کار دنیا را
کسی نشناخت زهرا را، سَلامُ‌الله عَلَیها را
 
سَلامُ‌الله عَلَیها، کیست این خورشیدِ بی‌پایان؟!
که روشن کرده از خاکِ قدومش چشم دنیا را
 
سَلامُ‌الله عَلَیها، از صلاةِ او چه می‌دانیم
که خَم کرده‌ست تسبیحات او پشت مصلّیٰ را

بهارش گم، قرارش گم، مزارش گم، قدرش گم
خدا رو می‌کند یک روز پنهان‌های پیدا را
 
*****
بیهوده پِیِ قبرِ منِ زار نگردید
هرجا دلتان می‌شکند قبر من آن‌جاست

هرجا که عزا بر منِ مظلومه گرفتید
ساکت ننشینید، حسین و حسن آنجاست

چو می‌بینند حال مادر خود با خویش می‌گویند
ما می‌سوزیم و غیر از سوختن از ما نمی‌آید

نگوید کَس چرا بانو گرفته دست بر زانو
به روی پا ستادن دیگر از زهرا نمی‌آید
'
*****
نماز عشق نیت کرد مابینِ در و دیوار
ولی مادر رکوعش را میان کوچه‌ها می‌کرد 

هم از بازو، هم از سینش خون می‌رفت در آن روز 
ولی مادر مگر دامانِ بابا را رها می‌کرد!

آن غلاف هرجا فرود آمد همان‌جا را شکست
کاش می‌دیدند که اصلا کجا را می‌زدند

*****
در میان قبر می‌لرزید پیغمبر تنش
بس‌که بی‌رحمانه دُختِ مصطفی را می‌زدند

خانه‌ی زهرا عزادارِ رسولَ الله بود
خانه را سوزانده و صاحب‌عزا را می‌زدند

*****
من آن گلم که شَرارِ ستم گلابم کرد
ملال شوهر و هجر پدر کبابم کرد

پی دفاع ز حق امام مظلومم
ز هر کسی که کمک خواستم جوابم کرد

سلامُ عَلَیها، آنقدر کوریم از قدرش
که پیش شأن کوثر عقل خالی می‌کند جا را

من از اول به دنیا آمدم تا فاطمی باشم
بدون او نمی‌خواهم نه دنیا رو نه عقبی رو

نظرات