برا تنت نه تیغ و نه نیزه ای و نه تیر آوردن تو رو به روی تختِ ، حسین روی حصیر آوردن سه روز تنت رو خاک بود دیدی چقدر گل برات آوردن ولی برای جدت یه بوریا از دهات آوردن غریب اونی که وای تنش جدا جدا شه سر نداشته باشی که رو به قبله باشه به نعل تازه گفتم که از روی سینه رد شه کجا دیدی که قرآن به زیر پا لگد شه این که افتاده روی خاک مرا دادرسس نگذرید از بدن او لگدش استخوانهای من از ترس بهم میخوردند اسبها جسم تو را با خودشان میبردند حسینجان استخوانهای تنت مثل دلت نرم شدی چه بگیرم به روی دست تنی نیست درست بس که اسب از بدنت رد شده چون خاک شدی حسین