
داغ تو دور از تصوّر خارج از تصویرها ماتمت افتاده بر جان غل و زنجیرها ذکر تو ذکر توسّل کردنِ زندانیان ضامن تهمت، گرفتاران و بیتقصیرها حضرت موسی بنِ جعفر با تو حاجتهای ما شد اجابت رد نشد پس از تأخیرها نیمه شب پَر میکشید از دستهای بستهات ذکر تسبیح و قنوت و موجی از تکبیرها از میان درب زندان نور تو معلوم بود داشت حتّی نورِ تو بر دشمنت تاثیرها یک زن بَدکاره آمد اشهدش را گفت و رفت هست عشقش باعث و بانی این تغییرها زهر هم دارد علائم بدترینش تشنگیست سوختی امّا به یاد کشتهی شمشیرها روضهی جدّ غریبت عاقبت شد قاتلت یاد آن پیکر که زیر نیزهها و تیرها دست و پا میزد ولی چشمش به خیمهگاه بود وای از رزق حرام و وای از تزویرها میشکست ای کاش دستی که به رویش شد بلند میشکست ای کاش با دستش عصای پیرها **** همین اوج مصائب بود لباسامون خیلی نامناسب بود رقیّهت بود ربابم بود کنار سر، جامی از شرابم بود **** تقصیر من است کاش نمیبوسیدم تقصیر من است پشت و رویت کردند دیر آمدم کاری زِ دستم برنیامد سرنیزهی شمر درنیامد **** از خودم بیحسین سیرم من تَه گودال سر به زیرم من حق بِده گوشهای بمیرم من خنجرش را نشد بگیرم من **** بالای بلندیها هوار کنم یا به سمت خیمهها فرار کنم؟ تیرها رو از تو تنت دربیارن نیزهی تو گلوتو چیکار کنم؟