وا شد درِ زندان روی تخته‌ی دَر

وا شد درِ زندان روی تخته‌ی دَر

[ حاج مهدی سلحشور ]
وا شد درِ زندان و روی تخته‌ی دَر
آمد برون ذریّه‌ی زهرا و حیدر
بعد از تحمّل کردن عمری شکنجه
راحت شد از حبس ستم موسی بنِ جعفر

بر شانه‌ی حمّال‌ها دارد می‌آید 
در بین قیل و قال‌ها دارد می‌آید
نوری که جایش سام عرش کبریا بود
از گوشه‌ی گودال‌ها دارد می‌آید

هم قلب شیعه در عزای او شکسته
هم استخوان ساق پای او شکسته
زنجیر سنگینی که دور گردن اوست
باید بگوید چند جای او شکسته

بازش کنید این کُن را از پیکر او
دارد می‌آید از مدینه مادرِ او
باید برایش عاطفی روضه بخوانم
گریه‌کنِ باباست وقتی دخترِ او

از دردِ دوری بدترین دنیا ندارد
دنیای دختر بی‌پدر معنا ندارد
بر سینه می‌کوبم به ذکر وا غریبا
معصومه دیگر بعد از این بابا ندارد
****
سری به نیزه بلند است در برابر زینب
خدا کند که نباشد سرِ برادرِ زینب

نظرات

عالی