آسمان را به روی تختهی در میبردند تاج سر بود که باید روی سر میبردند سر و سامان همه، بی سر و بی سامان بود پا به یک سو، سر از یک طرف آويزان بود او درست است که یک همدم و غمخوار نداشت بدنش روی دری بود که مسمار نداشت