نصب اپلیکیشن نوا
یه جمله‌ای توی ذهن من می‌پیچه

یه جمله‌ای توی ذهن من می‌پیچه

[ حاج عبدالرضا هلالی ]
یه جمله‌ای توی ذهن من می‌پیچه
این زمزمه یادگاری از مادره
تو سختی‌ها می‌گفت همه جا چاره‌ی کار
یه سفره برا موسیَ بنِ جعفره

وقت معالجه موسیَ بنِ جعفر 
نسخه‌هاش رایجه موسیَ بن جعفر
می‌گفت که مادرم تو گرفتاری 
باب‌الحوائجه موسیَ بن جعفر

بیخود نیست عراقیا
از یه هفته قبل از شب شهادتش
موکب می‌زنن از کربلا
با پای پیاده هم میان زیارتش

برعکس اربعین، این‌بار میشه مبداء مشایه کربلا
می‌شینه منتظر به پای زائرا کاظمین جای کربلا
دارن میان سامرا و نجف به سمت کاظمین پا‌به‌پای کربلا

ای پدرِ علی‌ ابن موسی‌الرضا 
میگن مثل اربعین توی این عزا
تو هم مثل حسین، فرزندت شد علی
پس هلبیکم هلبیکم به زوّار ابوعلی...

با آه و با زمزمه
یه سفره پهن کرده فاطمه
مثل بین‌الحرمین
یه طرف کربلا، یه طرف کاظمین
یکی می‌خونه یا موسی‌ بن جعفر و
یکی می‌خونه یا حسین

سر این سفره صد طیفه
هم نوکر هم شاهه، هم کِیفه هم آهه
جنس مردمونش، هم عامه هم خاصه 
اما یه باب‌الحوائج دیگه این‌جا سفره‌داره 
اسمشم عباسه

عباس تو سفره‌ی موسی‌ بن جعفر سفره‌داره 
با دستایی که نداره، واسه زائرا غذا میاره
می‌خونه توی موکبا عباس ابن‌ علی 
هلبیکم، هلبیکم به زوّار ابو‌علی...

نظرات