گریه می‌کنه پای روضه‌ش چشمِ آسمون

گریه می‌کنه پای روضه‌ش چشمِ آسمون

[ ابوذر بیوکافی ]
گریه‌ می‌کنه پایِ روضه‌ش چشمِ آسمون
السّلامُ علی المُعَذبِ فی قعر السُجون

اسیرِ سیاهیِ شب نمی‌شه خورشیدِ زهرا
میون سیاه‌چال هنوز می‌تابه نورش به دنیا
افتاده رو خاکا گوشه‌ی زندون، تنهای تنها

آسمون با دعاهاش، تازیونه پیش پاهاش
شدن باهاش همراه گریه می‌کنه می‌سوزه
میگه با زبونِ روزه خلِّصنی یا الله

یا باب‌الحوائج...

تو قفس، روی بالش ردِّ زخمِ کینه بود
السَّلامُ علی ذِی‌السّاقِ المَرضوض باالغُیول

حتی غل و زنجیرا هم به بندِ، عشقش اسیرن
ملائکه پای قنوت شب‌هاش، حاجت می‌گیرن
اونقده غریبه حتی غریبا، واسش می‌میرن

خیلی وقته بی‌قراره، سر به سجده که می‌ذاره
همش میگه یا رب، ساقِ پاش شده پُر از خون 
ذکرشه گوشه‌ی زندون: عمّه‌جان زینب

یا باب‌الحوائج...

می‌شکنه دوباره بغضش با یادِ کربلا
السّلام علی المظلومِ المنحور فی الوَری

می‌دونه که بعد از یه عمری زندون، چی میشه آخر
می‌دونه که تشییع میشه تنش روی تخته‌ی در
دمِ آخری باز یادِ حسینه موسی‌ بنِ جعفر

جدِّ ما با تنی خونی، آخرش با نگرونی‌ به قتلگاه افتاد
روی خاک سرشو می‌ذاشت، غصّه‌ی حرمشو داشت
وقتی که جون می‌داد

ای سالارِ زینب...

نظرات