داروی هر درد ما از دَم تو میرسد حک شده بر سینه یا بابِ حوائج مدد میرود از زندانش با بدنِ بیجانش ارض و سماء گریانش گریانش گریانش دختر یتیمش میزند صدایش میرسد صدای گریهی رضایش داروی هر درد ما از دَم تو میرسد حک شده بر سینه یا باب حوائج مدد تا که رها موسی شد هر دو جهان غوغا شد چشم فَلک دریا شد دریا شد دریا شد مرغ پَر شکسته از قفس رها شد قبلهی حوائج حاجتش روا شد سوی خدا رفتنِ نورِ خدا را ببین گریهی معصومه و حال رضا را ببین با جگر صد پاره، گشته رباب آواره نیزه شده گهواره گهواره گهواره رفته روی نیزه روبهروی مادر رفته نیزه انگار در گلوی مادر از دلِ عالم گره، دستِ تو وا میکند غنچهی لبتشنه یا بابِ حوائج مدد ای علی لای لای علی... گوشهی این ویرانهم تا تو شوی مهمانم منتظرت میمانم میمانم میمانم در پیات دویده با قد خمیده دختر یتیمت، ای سرِ بریده مجلس دارالشفا روضهی تو میشود دختر ارباب یا بابِ حوائج مدد وقت جدایی رسید باد مخالف وزید از شرر داغ تو پشت برادر خمید