
گریه میکنه پایِ روضهش، چشمِ آسمون السَّلامُ علی المُعذّبِ فی قعر السُجون اسیرِ سیاهیِ شب نمیشه خورشیدِ زهرا میون سیاهچال هنوز میتابه نورش به دنیا افتاده رو خاکا گوشهی زندون، تنهای تنها آسمونا با دعاهاش، تازیونه پیش پاهاش شدن باهاش همراه، گریه میکنه میسوزه میگه با زبونِ روزه: خلِّصنی یا الله یا بابالحوائج، آقا موسی بنِ جعفر بابالحوائج، آقا موسیابن جعفر... تو قفس، روی بالش ردِّ زخمِ کینه بود السَّلام علی ذیالسّاقِ المَرضوض، باالغُیول حتی غل و زنجیرا هم ببنده، عشقِ اسیرم ملائکه پایِ قنوتِ شبهاش، حاجت میگیرن اونقده غریبه حتی غریبا، واسش میمیرن خیلی وقته بیقراره، سر به سجده که میذاره همش میگه یا رب، ساقِ پاش شده پُر از خون ذکرشه گوشهی زندون، عمّهجان زینب یا بابالحوائج، آقا موسی بنِ جعفر بابالحوائج، آقا موسی بنِ جعفر میشکنه دوباره بغضش با یادِ کربلا السَّلام علی المظلومِ المنحور، فی الوَری میدونه که بعد از یه عمری زندون، چی میشه آخر میدونه که تشییع میشه تنش روی تختهی دَر دمِ آخری باز یادِ حسینه، موسی بنِ جعفر جدِّ ما با تنِ خونی، آخرش با نگرونی به قتلگاه افتاد روی خاک سرشو میذاشت غصّهی حرمشو داشت، وقتی که جون میداد ای سالار زینب یا حسین سالار زینب یا حسین...
طاهریجانم

عالی