تقدیر گریه میکنه وقتی دور گردنم زنجیر گریه میکنه میکِشه زخم تنِ من تیر، گریه میکنه در و دیوار برا این پیر گریه میکنه دلِ سنگو آب میکنه وقتی زندانبانم ظرفو پُر از شراب میکنه ناسزا به مادرم میگه همهی عالمو روی سر من خراب میکنه دل سنگو آب میکنه وقتی توهین به بابام ابوتراب میکنه دشمنِ بنیهاشمه بهجای همه با من تسویه حساب میکنه سرم افتاده روی این خاکِ نمور پیکرم افتاده دردِ پهلوم یاد مادرم افتاده چقدَر اشک زِ چشم ترم افتاده وای، مادر مادر مادر... بیحال گریه میکنه تو سیاهچال واسهی گودال گریه میکنه نزدیکِ به چهارده سال گریه میکنه واسهی اون بدنِ پامال گریه میکنه دشمنش جفا میکنه اون فقط مادرشو صدا میکنه چه به روزِ اون اومده که برای رفتنش دعا میکنه روضهای به پا میکنه وقتی روشو به کربلا میکنه از زبون زینب میگه مثل اون غروب آتیش به پا میکنه عَلم افتاده چشم نامحرم سمتِ حرم افتاده ردِّ شلّاق به روی تنم افتاده لحظهای فکر نکن معجرم افتاده وای حسینِ من، حسینِ من، حسینِ من... **** زِ تازیانه و سیلیِ تو ندارم باک به ناسزای تو بر مادرم هراسانم