محمدرضا بذری

تقدیر گریه می‌کنه

1485
45
تقدیر گریه می‌کنه
وقتی دور گردنم زنجیر گریه می‌کنه
میکشه زخم تنِ من تیر گریه می‌کنه
در و دیوار برا این پیر گریه می‌کنه

دلِ سنگ و آب می‌کنه
وقتی زندان‌بانم ظرف و پر از شراب می‌کنه
ناسزا به مادرم میگه
همه‌ی عالم و روی سر من خراب می‌کنه

(ز تازیانه و سیلیِ تو ندارم باک
به ناسزای تو بر مادرم هراسانم)
دل سنگ و آب می‌کنه
وقتی توهین به بابام ابوتراب می‌کنه
دشمنِ بنی هاشمِ
بجای همه با من تسویه حساب می‌کنه

سرم افتاده
روی این خاکِ نمور پیکرم افتاده
دردِ پهلوم یاد مادرم افتاده
چقدر اشک ز چشم ترم افتاده

«وای، (مادر3)»

بی حال گریه می‌کنه
تو سیاه‌چال واسه‌ی گودال گریه می‌کنه
نزدیک به چهارده سال گریه می‌کنه
واسه‌ی اون بدنِ پا مال گریه می‌کنه

دشمنش جفا می‌کنه
اون فقط مادرشو صدا می‌کنه

چه به روزِ اون اومده
که برای رفتنش دعا می‌کنه

روضه‌ای به پا می‌کنه
وقتی روش و به کربلا می‌کنه

از زبون زینب می‌گه
مثل اون غروب آتیش بپا می‌کنه

عَلم افتاده
چشم نامحرم سمتِ حرم افتاده
ردِّ شلاق به روی تنم افتاده
لحظه‌ای فکر نکن معجرم افتاده

«وای، (حسینِ من3)»

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش