من زینبِ صبور تو بودم ولی حسین هنگام قتلِ صبرِ تو صبرم تمام شد ای احترام واجبِ زینب دَم غروب عریان شدی و جسم تو بیاحترام شد کارم کجا کشیده که پردهنشینِ شهر با شمر بَددهن سر تو همکلام شد رزق در بینالطلوعین است بین توس و قم رزق از دو سفرهی موسی بن جعفر میرسد خادمان آنقدر هم بیاصل و نسب هم نیستند نسبت ما یا به فضّه یا به قنبر میرسد موسی شدی که معجزهای دست و پا کنی راهی برای رد شدنِ قوم وا کنی زنجیرهای زیر گلویت مزاحم است فرصت نمیدهند خودت را دعا کنی هرچند غلِ جامعه بر پیکر داشت بر تنش باغ گل لاله و نیلوفر داشت السّلام علی معذّب فی قعر السجون مثل گودال دچار کمیِ جا شده بود فرقش این بود فقط سایهی بالاسر داشت زحمت چکمهی سنگین کسی را نکشید یعنی پامال نشد تا نفَس آخر داشت دختری داشت ولی روسریاش دست نخورد دختری داشت ولی دختر او معجر داشت لطف زنجیر همین بود که عریان نشود هر چه هم بود ولی پیراهنی در بر داشت السّلام ای بدن بیسرِ گرمادیده