رشتهی دلهای عاشق پشت این در بسته شد رزق ما از سفرهی موسی بن جعفر بسته شد تا خبر آمد غروب از خانه بیرون میزند با هجوم سائلان از صبح معبر بسته شد مشت ما را وا نخواهدکرد، وقتی از کرَم مشت مسکینِ درش با کیسهی زر بسته شد آنکه از کار پیمبرها گره وا میکند دست و پایش در غُل و زنجیر آخر بسته شد یک نفر با تازیانه آمد و در باز شد یک نفر با تازیانه آمد و در بسته شد تازیانه رفت بالا، چشم مادر تار گشت تازیانه خورد بر تن، چشم مادر بسته شد ***** (روی تخته پاره ساق پایش بند نیست) (آهسته گذارید روی تخته تنش را تا میخ اذیّت نکند پیرهنش را) (میخ در داغ شد و، مادر ما زخمی شد) (میخ کوتاه بیا همسرم از پا افتاد) (آنچنان با لگدی باز شد آن در که همه فکر کردند که دیوار یکی شد با در) (آه سادات ببخشند ولی خورد زمین تا زمین خورد صدا زد که: علی چیزی نیست) (بچّهسیّد نشدم دست خودم نیست، ولی وسط روضه دلم خواست بگویم مادر) یارالی ننه اینی که زدن ناموس منه