دهان وا میکنم هربار گوهر میزند بیرون در آن ساعت کزآن اوصاف حیدر میزند بیرون تَخَیُّل میکنم حولِ علی سر میرود بالا قلم در دست میگیرم، غزل پَر میزند بیرون به مسجد گر برای خطبه خواندن پای بگذارد ز مسجد کِلکِشان از شوق منبر میزند بیرون به میدان نبرد آن دَم که با تیغِ دودَم آید ز وحشت از سپاه کفر لشکر میزند بیرون علی آمد به قصد فتح، قربان قدمهایش به استقبال او در خود ز خیبر میزند بیرون علی قصد شفاعت گر کند در روز رستاخیز صدای من منِ شیطان ز محشر میزند بیرون ********* تو همان حُسن تمامی که جلالت داری بیهیاهوی، تَجَّلیِ قیامت داری به دعاهای علی آیهی آمین هستی میوهی قلب نجف، سورهی وَالتّین هستی سورهی نور همان سورهی لبخندت بود آسمان قنبر جان بر کفِ فرزندت بود اهل توحید که رزّاق عوالم هستند بر سر خان کریمانهی قاسم هستتد پای بر مَعرکه بگذار که مَحشر بشود چرخش تیغ تو یادآور خیبر بشود شیوهی جنگ تو این معرکه را مات کند و خداوند به رزم تو مُباهات کند لشکر کفر اگر چند برابر بشود مثل حیدر حملات تو مُکَرّر بشود نور روی تو به خورشید و قمر وصل شده زیر دست تو اباالفضل، اباالفضل شده تو ولینعمتِ دنیایی و این فخر من است سر هر سفره نشستیم مُضیفُ الحسن است