دل من یک صدف خالیِ بیگوهر بود علی انداخت شبی دُرّ نجف در صدفم دل من گفت که ما خادم حیدر هستیم من اگر خادم قنبر نشوم ناخلفم از نهنگان حوادث چه هراسی دارم من که از روز ازل ماهیِ بحرُ النجفم همهی عالم اگر دشمن مولا باشد به خداوند قسم با همه عالَم طرفم **** به خداوند قسم جز یک نَسَب که از تو به خود بسته چیستم من آن چنان که آل علی گفته نیستم اما مرا ای علی از خود مران که من تا چشم داشتم به حسینت گریستم