من کیستم گدای گدیان این درم

من کیستم گدای گدیان این درم

[ حمید دادوندی ]
من کیستم، گدایِ گدایانِ این درم 
گر پا نَهَم به جایِ دگر، خاک بر سرم

روزی اگر بناست از این در جدا شوم
از هم جدا شوند، سر و دست و پیکرم

زُوار عارفند به حقِ تو یا رضا
ای وایِ من که از همه بی‌معرفت‌ترم 

یک عمر از تو گفتم و خواهم که وقتِ مرگ
خیزَد «رضا، رضا» ز نفس‌هایِ آخرم

یک عمر از تو گفتم و خواهم که وقتِ مرگ
خیزَد «حسین، حسین» ز نفس‌هایِ آخرم

حسین جانم، حسین جانم ...

مکن به خاک تیمم، که آبِ دیده‌یِ من
تمامِ عمر کفایت کُنَد، وضویِ تو را 

گَرَم بیایی و پُرسی چه بُردی اندر خاک
ز خاک خیزم و گویم که آرزویِ تو را 

من سِبطِ احمدم، که ز بیداد بر تنم
زخم آنقدر رسیده که نتوان شماره کرد 

بالا گرفت تشنگی آنقدر در حرم 
که آخر اثر به کودکِ در گاهواره کرد 

تا گفت سِبطِ احمدم و پورِ فاطمه 
ناگاه ابن سعد به لشگر اشاره کرد

نظرات