جهان مُلکی‌ست بی‌پایان که سلطانش علی باشد

جهان مُلکی‌ست بی‌پایان که سلطانش علی باشد

[ محمدحسین پویانفر ]
جهان مُلکی‌ست بی‌پایان که سلطانش علی باشد
صراط الله آن راهی که پایانش علی باشد

علی عینِ کتابُ الله، آیاتش شروح او 
ولایت را کسی فهمد که قرآنش علی باشد

حدیث «مَن یَمُت» فرمود: جان دادند عشّاقش
خوشا آن خانه‌ی قبری که مهمانش علی باشد

به مِقداد و به سلمان و به بوذر می‌خورم سوگند
کسی که پای حیدر ماند، تاوانش علی باشد

به قربانِ علی زهراست از اوّل
یقیناً هم به قربانش علی باشد

پیمبر گفت در دوزخ نمی‌سوزد هر آن‌کس که
فقط یک ذرّه از ذرّات ایمانش علی باشد

تَبار عاشقان تنها به قنبر می‌رسد در اصل
بزرگ آن است آن که آقای نیاکانش علی باشد

بهشتِ ماست آن‌جایی که نامش را نجف گفتند
حرَم باشد دلی که نقشِ ایوانش علی باشد

قیامت نامه‌ی اعمال ما را زود می‌پیچند
خوشا آن نامه‌ای که جای عنوانش علی باشد

حسین از عمر می‌خواهد فقط دور علی گردد
به دامانش علی باشد، به دستانش علی باشد

من از حال پدر دنبالِ اکبر خوب دانستم
فقط جانش علی باشد

*****

تکانم داد عمّه تا بداند زنده‌ام یا نه
چرا هِی «وای» می‌گویی ولی یک بار «بابا» نه

کشیده‌ام تیغه‌ای از حنجر تو با دو انگشتم
دلم خوش بود حرفی می‌زنی این بار، امّا نه

محاسن داشتم بَر دست، دنبالِ تو افتادم
به زخمی فکر می‌کردم ولیکن ارباً اربا نه

مرا هر سو ببَر زینب، ولی سمتِ رقیّه نه
مرا هر سو ببَر زینب، کنارِ قبر لیلا نه

چه راحت پخش می‌گردی، به سختی جمع می‌گردی
تو هم ای کاش در گودال بودی بینِ صحرا نه

عزیزم دست و پا زن، جان دهی شاید که راحت‌تر
بکِش پا را زمین پیشم ولی در پیشِ زهرا نه

*****

مرا تا خیمه دارد می‌بَرد با احتیاط عمّه
تو را بَر دست دارم می‌بَرم با احتیاط، ای داد!

الهی نیزه‌هاشان را نشورند آن طرف ورنه
کمی از اکبرم را می‌بَرد آب فرات، ای داد!

شدی نذری، کمی خِیرات، قدری جنس سوغاتی
شیوخی هم ربودند از تَنَت خمس و زکات، ای داد!

همه دَف می‌زنند و طبل می‌کوبند و می‌خندند
به تو و چشم باز ای وای!، به من و چشم مات ای داد!

*****

(حرَم وقتی حرَم شد که دلارامش حسین است
نگه‌دارش علَمدار و نگهبانش حسین است)
...
(قرار نبود که آفت به باغ ما بزند
پسر بزرگ نکردم که دست و پا بزند)
...
(خیز از جا آبرویم را بخر
عمّه را از بین نامَحرم ببَر)

نظرات