گدایم گدایم گدا را ببین

گدایم گدایم گدا را ببین

[ محمدحسین پویانفر ]
گدایم گدایم گدا را ببین
من زار بی دست و پا را ببین 

خدا امشب این گریه‌ها را ببین 
و با بنده‌ات کن مدارا ببین

زمین خورده‌ای آمده در زده
فراری در خانه‌ات آمده

فراری ترین بنده اینجا منم
گرفتار بازی دنیا منم

همان کس که افتاده از پا منم
در این جمع آلوده تنها منم

بیا و باز امشب مرا ببخش
به حق ابوالفضل و زینب ببخش


در این زندگی معنویت نبود 
برای مناجات همت نبود 

عبادات من هیچ عبادت نبود 
به جز بخل و کبر و منیت نبود 

فراموش کارم فراموش کار 
به فکر همه بی خیال نگار

زمستانم آمد بهاران گذشت
جوانی من رفت آسان گذشت

به غیبت به تهمت به خسران گذشت
بدون توجه به قرآن گذشت

دگر خسته‌ام از خودم عفو کن
مسلمان اسمی شدم عفو کن

اگر آمدم کار من با علی است
مناجات من یا علی یا علی است 

دلم قرص با عشق مولا علی است
شده‌ام رایتش چون که آقا علی است

خدایا به قلبم شعف را بده
در این شبها نجف را بده

علی مرد علی شیر علی قبله گاه 
علی حضرت نور و روحی فدا

علی آینه پیش روی اله
علی شد پناه من بی پناه

سخن از علی شد خدایی شدیم 
مسلمان یک آشنایی شدیم

شب جمعه آمد هوایی شدیم
و از ری همه کربلایی شدیم

که ما بی‌پناهیم و آقا مجیر 
امیری حسین و نعم الامیر

حسینی که یک ظهر عطشان شد و
به میدان که زد تیرباران شد و

سرش را شکستند بی جان شد و
گرفتار سر نیزه داران شد و

ز مرکب زمین خورد و با ضربه پا
به میدان هل دادنش گرگ‌ها

هجومی شد آغاز و سر ذبح شد 
زمین خورد دختر، پدر ذبح شد

ته چال خیرالبشر ذبح شد 
و با خنده‌ی صد نفر ذبح شد

پی کشتنش با وضو آمدند
لباس تنش را اراذل زدند

مثلی آهی که نهاد از مصدرش بیرون کشید
نیزه را بابا ز حلق اکبرش بیرون کشید

دشنه‌ای نای اذان گوی حرم را باز کرد 
چند تا اشهد ز حلق اکبرش ز عمق حنجرش بیرون کشیید

فرض کن شمشیر با فرق جوانی لج کند
تیغ را باید چگونه از سرش بیرون کشید؟

آنقدر پا خورد جلد مصحفش پاشیده شد
برگه برگه می‌توان از دفترش بیرون کشید

با عبایی که حسین آورد در آن ازدحام 
چند عضوی را فقط از پیکرش بیرون کشید

زخم پهلوی پسر را دید داغش تازه شد 
میخ را با چه عذابی مادرش بیرون کشید 

هر دری زد تا علی بابا بگوید که نشد
لخته‌ی خون را اگر که آخرش بیرون کشید

روی نئش شاهزاده داشت جان می‌داد
شاه را از این مصیبت خواهرش بیرون کشید

ای با غریبه‌های جان آشنا حسین
ای عهده‌دار مردم بی دست و پا حسین

دستم ز دامن تو نگردد رها
ای دست گیر نوکر بی دست و پا

جز تو  کسی به کاسه‌ی ما اعتنا نکرد
تنها امید ظرف غذای گدای تو

ذکر تو را به روی لبم مادرم گذاشت
سرمایه‌ی محبت زهراست یا حسین

در کشتی نجات رقیه است ناخدا
ما را همین سه ساله رسانده است تا خدا

نظرات