
کفن که دست مرا بست دستِ تو باز است و دست ما ز تو یعنی بیا در آغوشم چرا به یاد لبِ تشنهات نمیمیرم مرا ببخش عزیزم که آب مینوشم مصیبتِ پدر و مادرم ز یادم رفت مصیبت پسر تو نشد فراموشم عزیز فاطمه خیلی برای من سخت است تو پاره پیرُهنی من لباس میپوشم (پدر گردنش کج، پسر گردنش کج چقدر این دو از هم خجالت کشیدند)