
دیدی از غصّه و غم، خسته و مالامالم آمدی باز خودت زود به استقبالم از وفایت چه بگویم که شبیه مادر هر کجا رفتهام و آمدهای دنبالم مرگ همسایه و اقوام مرا زنده نکرد بس که با حرص و طمع در طلبِ آمالم از سیَهرویی و احوال بَدم هیچ مپرس شرمسارم، چه بگویم؟!، به همان مِنوالم چه گرفتاری و بیماری سختی دارم شب به شب، وقتِ مناجات و دعا بیحالم نظری کن که فقط جَلد نجف باشم و بس نکند گم بشوم، مُهر بزن بر بالم بی علی هر دَم و هر بازدمی معصیت است با علی حکمِ عبادات گرفت اعمالم سفر کربوبلا، تذکرهاش با زهراست آه مادر! چه شده تذکرهی هر سالم؟ من همان سینهزن داغ حسینت هستم که پریشان شده از تشنگیاش، احوالم کاش بودم به کنارش که تنش پا نخورَد سالها گریهکنِ آن بدنِ پامالم کاش بودم که به او اینهمه نیزه نزنند یادِ آن جسم مقطّعشده در گودالم کاش بودم که شوَم غارت و غارت نشود داغدارِ تنِ غارتشده در جنجالم ***** غریب گیر آوردنت به قتلگاه کشوندنت با هر چی میشد زدنت