
جوانان بنیهاشم بیایید علی را بر درِ خیمه رسانید خدا داند که من طاقت ندارم علی را بر درِ خیمه رسانم **** قرار نبود که آفت به باغ ما بزند پسر بزرگ نکردم که دست و پا بزند **** اولین بار است خواهرم میدان آمده است **** ریز ریزی ولی عزیزی تو چه کنم از عبا نریزی تو؟ **** غمی بزرگ در دلم مرا عذاب میدهد تو را که میزنم صدا، سنان جواب میدهد **** میان آن همه دشمن چو بیکسم دیدند به اشک بیکسیام ناکسانه خندیدند