گریهام، باعث خندیدن یک لشکر شد پسرش را عمر سعد، نشانم میداد طعنههایش به خمیده شدنم مُنجر شد بغلت کردم و یکباره تنت ریخت زمین چشم بر هم نزده دشت پر از اکبر شد تکههای بدنت را که مرتب چیدم تازه دیدم بدنت شکل علی اصغر شد زخم پهلو چقدر زود زمینگیرت کرد از چنین زخم بدی، مادر من پرپر شد عَمهات آمده تا دست به مَعجر ببرد اِرباً اِربا شده، برخیز و ببین محشر شد **** بالای سَرت هزار غم میبینم از خندهی کوفیان ستم میبینم این پیکر توست یا خطای دید است انگار تو را زیاد و کم میبینم **** زحمتی دارم اَبَاالفضلم، بیا با من بگرد من که خیلی گشتم اما بیش از این پیدا نشد او خلاصه آمد و منهم خلاصه چیدمش چیدمش، اما جوان خوش قد و بالا نشد این که برگشته حَرم بین عبا بخت من است در میان یک عبا بخت بلندم جا نشد **** مرهمی بعد از تو بر قلب پدر پیدا نشد خواست برخیزد حسین ابن علی از جا، نشد خواست جسمت را بگیرد در بغل، اما نشد آخرش هم پیکر تو در عبایش، جا نشد داد زد بابای پیرت، آه زینب اکبرم ای جوانان بنی هاشم، بیایید از حرم **** پروانه را دیدم تماشا شمع میکرد دیدم پدر جسم پسر را جمع میکرد **** نشستم در کنارت، تا نخیزی برنمیخیزم مشو راضی علی جان، باعث مرگ پدر گردی اگر چه جَدّ من، داغ تو را بر من خبر داده ولی باور نمیکردم چنین شَقُالقَمَر گردی دلم خواهد در آغوشت بگیرم، لیک میترسم که تا دستم رسد بر پیکرت، پاشیدهتر گردی
خدا به نفسش توان بده خیلی حال خوبی داره
چی میخونه حاج علی ... نفسش گرم
عالی