گفتم علی مدد قلمم ذوالفقار شد

گفتم علی مدد قلمم ذوالفقار شد

[ حاج محمود کریمی ]
گفتم علی‌مدد؛ قلمم ذوالفقار شد
مضمون، اسیر لشکر زلف نگار شد

حرف از نجف که شد، دل پیمانه‌ام گرفت
آهی کشید و قافیه، دیدم خمار شد

من پای آن یَمُت یَرَنی، رگ گذاشتم
تیغت کجاست!؟ وقت قرار و مدار شد

اثبات این جنون به قیامت نمی‌رسد
پرونده‌ام به خال لبت، واگذار شد

کفران نعمت است اگر کم طلب کنم
قنبر به لطف بندگی‌ات، شهریار شد

اجداد و ایل من، همه معشوق‌مذهب‌اند
سلمان اگر نشد نسبم، مهزیار شد

میثم به چین زلف تو، تبعید دار بود
مالک که چین ندید، سیاست‌مدار شد

از بس‌که وصله‌های عبایت، شکوه داشت
سلطانی از مقام خودش، برکنار شد

رنگ اُحد پرید همین‌که نگاه کرد
تیغی دودم به گُرده‌ی طوفان، سوار شد

فکر رفوی پیرهن کهنه‌ات نباش
پیراهن تو، پرچم پروردگار شد

با این‌که پای درد تو، صفّین گریه کرد
دامان کوفه تا به ابد، لکّه‌دار شد

گاهی مرا به چوب محبّت بزن علی
دل، سربه‌راه ترکه‌ی آموزگار شد

نظرات