اِسمَع، اِفهَم، علی اصغرِ من این صدای گرفتهی باباست به تن خستهام نگاه نکن روح من هم کنار تو اینجاست بهر تسکین مادرت، به تنت کاش میشد دوباره جان بدهم بازوی کوچک و نحیف تو را من چگونه تکان تکان بدهم؟ خاک میریزم و نمیخواهم بزنم حرفهای آخر را وقت غسل و حنوط تو دیدم میدهی بوی شیر مادر را ***** حالا که پَر کشیده رفته دیگه مدیونم ازش سراغی بگیرم منو بیشتر از این شرمنده نکن سرتو پایین بگیری میمیرم تو فقط غصه نخور صد علی اصغر به فدات منو مادرِ علی حساب نکن من فقط با تو هم آشیون بودم مادرش زینبه و باباش تویی این وسط منم کنیزتون بودم من که سرسپردهی عشق توام بعد از این سایهی سر میخوام چیکار؟ همه عالم فدای یه تار موت من تورو میخوام پسر میخوام چیکار؟ غیرتم بهم اجازه نمیده که غریب باشی و من رهات کنم پسری ندارم و من عوضش حاضرم دخترمو فدات کنم برو خاکش کن و غصهشم نخور میره اون دنیا کنار عموهاش خیالم جَمعه از اینکه تنها نیست مادرت مادری میکنه براش به خدا قسم سر شریفِ تو خیلی از سر علی عزیزتره ولی وقتی داری خاکش میکنی دعا کن سرش روی نیزه نره سرِ بچم کوچیک و نیزه بزرگ چجوری حالا بشه نیزه نشین؟ مثل سیبی که رسیده رو درخت یه تکون بدن میفته رو زمین چقدر نیزه بلند است، نیفتی پسرم سندی بودی و رو شدی علی هق هق بغض گلو شدی علی آرزوم بود ببینم بزرگ شدی حالا هم قد عمو شدی علی اشک ابرتو مگه یادم میره قتل صبرتو مگه یادم میره دفن و کفنتو اگه یادم بره نبش قبرتو مگه یادم میره