نترسم از گرفتاری که ایمانم حسن باشد که هستم ریزهخوار و برکت نانم حسن باشد جذامی فخر بفروشد که مهمانم حسن باشد نه تنها ما پیمبر بر لبش جانم حسن باشد بگویم بیعدد هروقت که زار و پریشانم (حسن جانم حسن جانم جانم جانم ۳) چگونه شکر گویم سایهای که برسرم داری فقط بر دوستانت نه به دشمن هم کرم داری کسی که ناسزا گفته شما هم محترم داری توکه اینگونه ای آقا بگو آیا حرم داری؟ زمین مادریتان عاقبت آباد خواهد شد بقیع آنروز با نام شما آزاد خواهد شد خانهام را میفروشم خرج صحنت میکنم هرچه دارم نذر گنبد نذر ایوانت حسن گنبد و گلدسته نه اصلاً بگو آقا چرا میرود با چکمه بر قبرت نگهبانت حسن؟ با شکم گرسنه کشتنش خندیده شمر به نیزه خوردنش رفت چقدر با چکمه رو تنش آه زمین مادریتان عاقبت آباد خواهد شد بقیع آنروز با نام شما آزاد خواهد شد نفهمیده کسی قبل از تو معنای کرامت را تویی آنکس که بردی از علی ارث شجاعت را و من در بندبند صلح تو دیدم شهامت را تو دنیا را به ما دادی محبت کن قیامت را ما کم گذاشتیم برای عزای تو اما نشد تو کم بگذاری برای ما ز صلح توست آقاجان اگر نامی ز دین باشد تو که سربند القابت معزالمومنین باشد ***** ردیفها آورده ام در وصف حُسن تو غزلها را شنیدیم از کرامتهای تو ضربالمثلها را به عمرت فتنهها دیدی و پی کردی جملها را بگیریم از خودت تفسیر احلی من عسلها را ***** به غیر از قاسم تو مرگ در کام که شیرین است؟ حسین ابن علی تنها سرش پیش تو پایین است این حجازی پسر از کیست که در ملک عراق؛ رخ برافروخته مانند سهیل یمن است نجمه در کربوبلا صاحب فخر است از آنک؛ چهرهی قاسم او زهرهی آن انجمن است شب عاشورا پروانهی شاه شهداست دور آن شمع شرف در هوس سوختن است گفت: از شهد عسل مرگ بود شیرینتر شهدالله چه شیرین لب و شیرین سخن است صبح فردا زعمو اذن شهادت که گرفت گفت: ای دوست مرا پنجهی دشمنفکن است منم از شیرخدا صاحب شمشیر امروز کو شغالی که سرش لایق شمشیر من است؟ هرکه آمد به مصافش تن بیسر برگشت زانکه شاگرد اباالفضل به هر فوتوفن است عاقبت دوره شد از کوفی و شامی به هزار شرح این قصه نگویم که سراسر محن است آنقدر گویم کآمد به سرش دید حسین مرغ بسملشده در حالت پرپر زدن است ***** رسیدم تا کنار تو دیدم از مرکب افتادی یجوری تو صدام کردی دیگه گفتم که جون دادی بگو که جای دست کی نشسته روی این گونه؟ عمو جونم نقابت کو؟ چرا موهات پریشونه؟ عجب رویی عجب مویی کی زلفت رو کشید قاسم؟ چه زخمایی کدوم نیزه نفسهاتو برید قاسم؟ چه زخمایی کدوم مرکب روی جسمت دوید قاسم؟ ***** پدرت زنده نبود و به تنش تیر زدند تو نفس میکشی از تیر پر از پر شدهای فکر کردم که اباالفضل زمین افتاده با قد و قامت عباس برابر شدهای این جماعت همه دنبال سرت آمدهاند چشم برهم بزنی پیکر بیسر شدهای ***** قاسم قسم به صاحب این خط برابرم یعنی حسن کریم کریمان برادرم وقتی به ناز میگذری از مقابلم تو راه میروی و تکان میخورد دلم قربان ناز کردنت ای نازنین من گوش تو آشناست به هل من معین من داری به جنگ اگرچه شتاب ای عزیزمن پایت نمیرسد به رکاب ای عزیزمن من تازه داغ دیدهام ای جان من نرو بر خرمن وجود من آتش نزن نرو مانند گیسوی تو که چین میخورد هنوز شمشیر تو نوکش به زمین میخورد هنوز