وقت پرواز آسمان شده بود گوییا آخر جهان شده بود کعبه میرفت در دل محراب لحظهی گریهی اذان شده بود در و دیوار التماسش کرد در و دیوار مهربان شده بود شوق دیدار حضرت زهرا در نگاه علی عیان شده بود *** دو دیده را زِ غمِ یار پُر ستاره کنم دلم هوای تو کرده، بگو چه چاره کنم؟ بیا به تیغ خود ای خصم فرق من بشکن زِ بعد رفتن او زِ عمر سیرم من اگرچه تیغ تو لرزه به ماسِوا انداخت غلاف تیغِ مغیره مرا زِ پا انداخت به تازیانه چه گویم دگر چهها کردند زدند فاطمهام را زِ من جدا کردند *** هنوز یادمه نفسنفس میزد همه رو از در خونه پس میزد یادمه شبا تا صبح از زور درد بالشو به میلهی قفس میزد کاشکی پشت در منو صدا میکرد در خونه رو نسوخته وا میکرد کاشکی قبل از اون که قنفُذ برسه دستشو از شال من جدا میکرد **** غلاف و بازویش یادم نرفته سیاهیِ رویش یادم نرفته الهی بشکند پایی که میزد لگد بر... *** شوق دیدار حضرت زهرا در نگاه علی عیان شده بود سایهای شوم پشت یک دیوار در کمین علی نهان شده بود ناگهان آسمان ترک برداشت فرق خورشید خون فشان شده بود *** ماندنت چون شمع آبم میکند رفتنت خانه خرابم میکند *** از تو سایهای هست رو سر مستدامه اونکه دست بلند کرد رو تو یه غلامه دلخوشیم نفسی که میزنی شده قدت دیگه منهنی شده همه میگن قبرشو بکن همسر تو رفتنی شده تو عالَم کسی شبیه تو خسته نیست نماز جوون نشسته نیست به خدا که کاری سختتر از شستن پهلوی شکسته نیست *** کمکم شنوَم فاطمهجان بوی تو را در پردهی خون مینگرم روی تو را از ضربهی تیغ بر سرم حس کردم آن ضربهی پا خورد به پهلوی تو را *** گرفت دست خودش دستهای زینب را به گریه پاک نمود اشکهای زینب را مکن تو گریه برای رسیدن اَجَلم هنوز روز خوش توست ای عزیزِ دلم تن دریده ببینی چه میکنی زینب؟ سر بریده ببینی چه میکنی زینب؟ در این دیار تو را سربهزیر میآرند تو را به کوفه شبیه اسیر میآرند هنوز مانده به ضَجّه زدن برسی به کوچههای مکافات برسی به زیر چادر پاره حجاب میگیری دگر زِ خون جبینت نقاب میگیری خدا کند نشود تو غریب خواهی شد اسیر پستتر از نانجیب خواهی شد زمانه بعد تو با ما چه کرد یا الله که ما مکالمه کردیم با عبیدالله *** با شمر و حرملهها همسخن شدم گریهکنِ پیرُهن شدم از مجلس مِی به اونطرف مثل رباب لطمهزن شدم