حالم بد است حق بده دیده تر کنم

حالم بد است حق بده دیده تر کنم

[ علی کرمی ]
حالم بد است، حق بده دیده تَر کنم
زهرا خودت بگو که چه خاکی به سر کنم؟

حالت بد است، اگر حال‌مان بد است
حال حسن از همه‌مان بیشتر بد است

زهرا دلم گرفته بگو راه چاره چیست؟ 
این ماجرای گم شدن گوشواره چیست؟ 

(همه‌ی صورتم اذیّت شد
راه من را که بست در کوچه
جانِ این بچّه‌ها حلالم کن
گوشواره شکست در کوچه) 

بی‌تاب رفتنی تو و بی‌تاب می‌شوم 
چون شمع آب گشته‌ای و آب می‌شوم 

آیینه از شکستن تو زار می‌زند 
حتّی لباس بر تن تو زار می‌شود 

بی‌خود نماز تو که نشسته نمی‌شود 
زخم تو باز مانده که بسته نمی‌شود 

ثانیه‌های رفتن تو تند می‌شود 
دارد نفس نفس زدنت کند می‌شود

یادم نمی‌رود که در افتاد روی تو 
ایستاده بود چهل‌ نفری رو به‌روی تو

یادم نمی‌رود به سرت ریختند و بعد 
آتش به معجرت ریختند و بعد 

گل‌برگ‌های شاخه‌ی یاست لگد شدند 
تک تک چهل نفر همه از رویت رد شدند 

با دست بسته‌ام که مرا برد دیدمت 
زهرا تو را میان زد و خورد دیدمت 

ردّ غلاف پشت لباست مشخص است
با کینه می‌زدند، صدا می‌زدم بس است

امّا مغیره از زدنت دست برنداشت
آن تازیانه از بدنت دست برنداشت

لطمه بر این تحمّل مردانه‌ام زدند
مردم زن مرا وسط خانه‌ام زدند 

ای وای من، ای وای من زهرا ... 

حالا منم که از تو خجالت‌زده شدم 
حالا منم که سخت مصیبت‌زده شدم 

زهرا حلال کن سرِ من بود هرچه شد
 پای دفاع باورِ من بود هرچه شد 

عجِّل وفاتی است اگر که دعای تو
زینب آمین نگفت، زینب از دعای تو

کِز کرده‌اند هرطرفی بچّه‌های تو 
ماتم گرفته‌اند تماماً برای تو 

گفتم بمان تو خواهش این خانواده‌ای 
تازه به من سفارش تابوت داده‌ای 

ما بی‌کُمِیت تو به خدا لنگ می‌شویم 
ما ثانیه به ثانیه دلتنگ می‌شویم

حالا که می‌روی نظری نور عین را
تا فرصت است خوب بغل کن حسین را

قلب تو سوخت پیراهنش را که دوختی
بوسه زدی به حنجر طفلت، تو سوختی

روز دهم حسین تو تنهای کربلاست 
او کشته‌ی مُقَطَّعُ الاعضای کربلاست 

عطشان به زیر خنجر کهنه حسین توست
عریان به روی خاک برهنه حسین توست

حسین ...

نظرات

واقعا خداخیرتون بده