در که آتش گرفت، رنگ حیدر پرید سینهی من شکست، قامت او خمید در که آتش گرفت، عشق تسلیم شد در که آتش گرفت، مرتضی پیر شد نخلی که شکسته، ثمرش را نزنید مرغی که زمین خورده، پَرش را نزنید دیدید اگر که دست مَردی بسته است دیگر درِ خانه همسرش را نزنید