
یا اینکه من فدای تو یا اینکه هیچکس تا هست فاطمه به دگران نیاز نیست محسن که جای خود، حسنِینم فدای تو * * * * تو واسه خاطر بیشیریِ من رفتی و از اینها منّت کشیدی گفتن آب و واسهی خودش میخواد بمیرم خیلی خجالت کشیدی غیرتم بهم اجازه نمیده که غریب باشی و من رهات کنم پسری دیگه ندارم عوضش حاضرم دخترمو فدات کنم منو شرمندهتر از اینم نکن مدیونم ازش سراغی بگیرم حالا که پَر کشیده رفته دیگه سرتو پایین بگیری میمیرم برو خاکش کن و غصّهشم نخور میره اون دنیا کنار عموهاش خیالم جمع از اینکه تنها نیست مادرت مادری میکنه براش به خدا قسم سر شریف تو خیلی از سر علی عزیزتره ولی وقتی داری خاکش میکنی دعا کن سرش روی نیزه نره سر بچّهم کوچیکه، نیزه بزرگ چجوری حالا بشه نیزهنشین مثل سیبی که رسیده رو درخت یه تکون بدن میفته رو زمین * * * * دعا دارم مبادا سر بیفتد کسی با نیزهدارش دَر بیفتد دعا دارم اگر میافتد این طفل فقط در دامن مادر بیفتد خودت دیدی چه نامردن مادر برایت نیزه آوردن مادر الهی رنگ شادی را نبیند عجب آشفتهات کردن مادر اگه پایین بیای دورت میگردم سرت خاکی و خونی و کبوده ببینن مادرای شام چی میگن؟ نمیگن مادرش مادر نبوده * * * * ای حال خوش رباب، قربون توشه رباب خندهات نمیگیره خودشو هم بکشه رباب شیشماهه یلِ رباب، قند و عسل رباب رو نیزه نشستن بهتره یا بغل رباب یارالی علی آوازات شده جات خالی علی یارالی علی رو نیزه چرا بیحالی علی