
جَوونم داری با قدّ خَم میری مثل سایه از روی سرَم میری تُو مدینه به منِ شکستهدل تو سلام میکردی که تو هم میری ز جای خیز جواب سلام میخواهم نگاه نیمهتمامت، تمام میخواهم مگر قرار نشد غمگسار من باشی؟! میان معرکهها، ذوالفقار من باشی ببخش فاطمه جان!، پشتِ در تک افتادی تمام هستیِ خود را برای من دادی شکست آینهات، سنگ شد مصمّمتر اشاره کرد به قُنفُذ، مغیره محکمتر اشاره کرد به قُنفُذ، که بیبهانه بزن بیا مغیره کمک کن، تو تازیانه بزن نترس دست علی بسته شد، به شانه بزن به پیش دیدهی این چند نازدانه بزن گره به مشت، تو را میزدند و من دیدم به قصدِ کُشت تو را میزدند و من دیدم ای وایِ من، ای وایِ من زهرا... ***** (کِی تو دل آسوده داری؟! هر چی غصّه بوده داری) ۲ من بازوی بسته ولی تو بازوی خونآلوده داری (دنبالم اومدی بیمَعطلی از غمات چیزی نگفتی، ولی حقّ تو نبود یه چند تا غلام با غلاف بگیرنِت از علی) ۲ تو حورایی تو را من میشناسم بنفشه دیدمِت، گُلبرگ یاسم شب غسلت داره حیدر میمیره کبود از دنیا میری، درده واسهم آیینهی شکسته زود رفتی (یاس اومدی، امّا کبود رفتی) ۲ ای وایِ من، ای وایِ من زهرا... ***** از زندگی یار تو سیره فاطمهت داره میمیره جوری شدم که وقت غسلم از دیدنَم گریهت میگیره ***** (شرمندهام که غسل من افتاد گردنَت آرامکردن حسن افتاد گردنَت امشب به بازویَم که رسیدی، حلال کن بر زخم پهلویَم که رسیدی، حلال کن مرهم به زخم آتش هیزم بده مرا اصلاً به جای غسل، تیمُّم بده مرا)