تمام شمع وجود تو آب شد مادر دعای نیمهشبَت، مستجاب شد مادر گُل وجود تو پَرپَر شد و به خاک افتاد بهشت آرزوی ما، خراب شد مادر میان کوچه چو دیدم دگر زمین خوردی دلم به غربت بابا، کباب شد مادر با اینکه بیشتر ز خودم دوست دارمَت من را ببخش، میروم و میگذارمَت من را ببخش، زحمت تابوت میکِشی خود را کنار من، سر زانوی میکِشی آهسته بر جنازهی زهرا، نماز کن وقت وداع، بَند کفن را تو باز کن آرام زینب و حسنم را صدا بزن با گریه، طفل بیکفنَم را صدا بزن بالا سرِ جنازهام از کربلا بگو از تشنگی و خنجر و از بوریا بگو با روضههای خود، تو بسوز عالَمِین را پس جای من تو ببوس گلوی حسین را ***** یه روزی میرسه تشنه میمونه بدنِ بیرمقش ناتَوونه اینقَده با نیزهها میزننِش روی پاش میخواد پاشه، نمیتونه مُشتی بیحیا، ولِش نمیکنن پیرا با عصا، ولِش نمیکنن بدنش با خاک یکی میشه علی نعل مرکبا، ولِش نمیکنن ... کاش میشد خداشونو عوض کنن دینِ بیبَهاشونو عوض کنن خدا لعنتِش کنه فکرِ کی بود؟ نعل مرکباشونو عوض کنن ... امروز بزم ماتم زهرا، بهشت ماست این نقد را به نسیهی فردا، نمیدهم با دیدن کبودی رویَم، صبور باش دیدی اگر سفیدیِ مویم، صبور باش ... سلام خانوم ایَّتُهَا الصِّدیقَةُ الشَّهیده ای نوهی مادر قدخمیده گنبدتَم مثل موهات سفیده اومدم زیارتِت با گریه، با زاری تو هنوزم وسط بازاری ... رفتم وسط شرابخواران کَتبسته به زور تازیانه حسین... ... در نام رقیه، فاطمه پنهان است از این دو، یکی جان و یکی جانان است پیداست ز صورت کبود هر دو آیینه بزرگ و کوچکش یکسان است از عمد میزدند مرا مثل مادرم بابا درست زد به رُخَم، اشتباه نه یک لحظه یادم رفت اسم من رقیّه است سیلی که خوردم، عمّه را هم تار دیدم ... اومد زیارتت با گریه، با زاری تو هنوزم وسط بازاری خیلی روضهی نگفته داری بیبی جان صورت زائرت اینجا خیسِ بارونه در و دیوار حرَم میخونه دختر شاه کجا ویرونه؟! واویلا همینجا بود تُو بغل رباب سیلی خوردی حتّی میون خواب سیلی خوردی تُو مجلس شراب سیلی خوردی بسوز ای دل جونی نمونده به تن رقیّه آتیش گرفته دامن رقیّه تفریحِشونه زدن رقیّه حسین... ... دلتنگهای صحن کربوبلا کجایید؟! امشب دهد براتِ کربوبلا، رقیّه یک یا علی بگو تا دست تو را بگیرد از بسکه دوست دارد، این ذکر را رقیّه
عالی